-
تب کردن پسرکم و سقط نی نی
یکشنبه 27 تیر 1400 11:30
جمعه صبح که درد شدیدی مثل درد پریودی داشتم تا دوساعت درد ولم نکرد و بعد خوب شدم و خوابیدم شب قبلش پسرم نذاشت بخوابم تو صدای ناله ی گل پسر بیدار شدم حس کردم چیزی بشدت ازم خارج شده مامانمو صدا کردم گفت چی شده کل پسرم چشه گفت خوابه اما کمی تب داره همسرم پیش بابام تو مغازه بود بهش زنگ زدم قطره استامینوفن و داروهای...
-
علایم سقط کردن
جمعه 25 تیر 1400 10:09
از پریشب حس کردم خونریزی بیشتر شد دیروز ساعت شش صبح درد داشتم و خونریزیم شدید شد تا دوازده ظهر موندم دیدم بهتر نشدم تو گروه دوستان ناب که گفتم ترانه بهم گفت زود برو بیمارستان ...به همسرم زنگ زدم گفت مرخصی میگیره میاد و من آماده بشم مامانم شهرستان بود خواهرم سرکار بود نمیدونستم پسرمو چکار کنم قرار شد با خودم ببرمش زنگ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 تیر 1400 17:04
هوا خیلی گرمه و بخاطر بارداری گاهی بیش از حد گرمم میشه و بخاطر کمخونی و سردرد گاهی بیش از حد سردمه رختخواب تو پذیرایی پهن کردم کولر هم روی خنک ترین درجه گذاشتم پرده ی پذیرایی رو کشیدم تا گرما کمتر بشه در اتاقها رو بستم تا پذیرایی خنکتر بشه پسر کوچولو غذا میوه و شیر نی دار خورد با وسایل آرایشی من بازی کرد لاک دستش دادم...
-
ساک بارداری
سهشنبه 22 تیر 1400 16:54
یک شنبه نوبت سونوی تشکیل قلب داشتم همسرم مرخصی گرفت رفتیم ساک بارداری بود اما قلب تشکیل نشده بود گفت طبق این سونو الان چهار هفته و چهار روزی اما طبق آخرین پریودی نزدیک دو ماه باید باشی برو ببین دکتر چی میگه دکتر بهم گفت دو هفته ی دیگه برو سونو رو تکرار کن و تا اون موقع استراحت کن تا خونریزی بند بیاد اما خب پسرکم بهانه...
-
خونریزی
پنجشنبه 17 تیر 1400 12:53
دیروز رفتم مطب دکتر تا هم جواب آزمایشها رو ببینه هم برای درد سینه بگه چکار کنم برای درد سینه گفت اصلا هیچ دارویی نمیشه بخوری چون بارداری گفت سوتین تنگ بپوش و اگه خیلی درد کرد دوش آب گرم بگیر اما اصلا نذار پسرت دیگه از این سینه شیر بخوره چون باز از مغزت دستور تولید شیر میاد و شیر خشک نمیشه گفت کم خونی داری ویتامین دی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 تیر 1400 15:52
از صبح ساعت نه و نیم بیدار شدیم بازی کردیم لباس شستم کفشهای خودم و همسرم رو تو حیاط شستم گل پسرم فیلم عروسی رو نگاه میکرد و همزمان سرسره بازی میکرد کامیونش پر از اسباب بازی بود همه رو وسط پذیرایی ریخت و هر یک دقیقه با یه وسیله ای بازی میکرد اما عشقش به سرسره بیشتره برای شیر بی تابی میکرد با هم کیک پختیم هر بار یه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 تیر 1400 15:06
امروز اومدم پیش مامانم تا گل پسرم مشغول بشه و شیر ظهر نخوره با گریه اش قلبم داره تیکه تیکه میشه تو اتاق دیگه هستم و صداش رو میشنوم از صبح شیر نخورد فقط شیر نی دار و یه کاسه سرلاک خورد هر کاری کردم غذا نخورد. نمیدونم چکار کنم شیر تو سینه ام جمع شده سینه ام مثل سنگ و گلوله گلوله شده تا زیر بغلم درد میکنه مادرشوهرم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 تیر 1400 22:58
خب خداروشکر شیر صبح تا ظهر کامل قطع شده امروز ساعت هشت و نیم شیر خورد دیگه سرگرمش کردم تا نزدیک ساعت چهار عصر و اون موقع از شدت خواب خیلی نق زد و بهش شیر دادم و زود خوابید باید کم کم شیر عصر و شب هم کم و قطع کنم. به راحتی و بدون کمک من و همسرم با سرسره بازی میکنه عاشق فیلم عروسی مون شده و روزی ده بار باید تماشا کنه...
-
از شیر گرفتن پسرکم
دوشنبه 7 تیر 1400 19:58
دارم پسر کوچولوی شیطونم رو از شیر میگیرم و خیلییییی نق میزنه مادرشوهرم گفتن به سینه ام چسب زخم بزنم امروز اینکار کردم اثر داشت اما از ساعت یازده و نیم تا چهار عصر پسرم گریه کرد نق زد بهانه گرفت عصبی شدم کم آوردم داد زدم آروم شد پشیمونم سرش داد زدم اون بچه ست باید از الان آرومتر باشم.
-
بارداری ناخواسته
یکشنبه 30 خرداد 1400 18:27
پسرکم هنوز یک سال و نیمه اش هم نشده و باردارم عذاب وجدان زیادی دارم اصلا نمیتونم درک کنم کسی رو بیشتر از پسرم دوست داشته باشم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 خرداد 1400 16:27
بعد از سه روز تعطیلی خرداد رفتیم شهر محل تولد من و با فروش طلاهام و سکه های پسرم و وام و قرض گرفتن یه زمین نیم پلاک خریدیم برای آینده ی گل پسرم ..خیلی خوشحال شدم. پسرکم ماشاالله حسابی شیطون شده دیگه خودش از پله های سرسره بالا میره و میخنده ..نمیتونه بگه کلید بجاش میگه الیل به موبایل یا تلفن میگه ا ؛اگه موبایلم زنگ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 خرداد 1400 14:37
خیلی زیاد دوست دارم شیر شب پسرم رو قطع کنم اما خب موفق نمیشم البته اگه خونه خنک باشه پسرم کمتر بیدار میشه به همین دلیل دیگه تو اتاق خودمون نمیخوابیم باز هم کوچ کردیم به پذیرایی یا اتاق خواب روبروی اتاق خودمون چون اونجا خیلی خنده بهتره بگم سرده و راحت میخوابیم از طرفی هم وقتی روی تخت میخوابیم کمردرد میگیرم و فعلا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 خرداد 1400 11:34
پسرک شیرینم خوابیده منم کنارش دراز کشیدم هیچ کاری ندارم قراره شام حاضری بخوریم فردا شام هم مهمان دارم امشب باید بریم خرید کنم دیشب یهو همسر گفت موهای پسر رو کوتاه کنم چون تکون میخوره من باید بغلش کنم تا ی جا بشینه و برام جالبه دیگه اصلا سرشو تکون نمیده تا تمام بشه فقط همین آخرای کار خسته میشه و نمیذاره خلاصه از دیشب...
-
عروسی برادرهمسر
دوشنبه 3 خرداد 1400 16:50
خب خداروشکر عقد و عروسی برادر همسر به خوبی و خوشی برگزار شد اول قرار بود فقط عقد کنون باشه اما بخاطر مسایل مالی و یه سری مشکلات دیگه همزمان عقد و عروسی انجام شد اما چون هنوز خونه نگرفتن عروس خونه ی پدرش موند البته ما بد میدونیم دختر شب عروسی با لباس سفید برگرده خونه ی پدرش خدای نکرده اتفاقی می افته انشالله که خیره و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 اردیبهشت 1400 16:39
از شنبه ظهر تا این ساعت روی هم رفته ده ساعت نخوابیدم گیج خوابم و بی نهایت خسته پسرم بخاطر دندان هایش اسهال داره بدنش داغه اما تب ندارن و کل روز و شب در حال شیر خوردن و مک زدنه واقعا انرژی ندارم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1400 08:28
خداروشکر کرونا هم پشت سر گذاشتیم ..خدا میدونه چی به من و خانواده ام گذشت حال بابام وخیم بود هفتاد درصد ریه درگیر شده بود تو بیمارستان از درد فریاد میزد اما فریادی که صداش گرفته بود و به زور بین سرفه هاش میفهمیدم چی میگه حال بابام به حدی منو بهم ریخت که همش کابوس میدیدم و هر لحظه فکر میکردم الان میگن باز عزادار شدیم...
-
کرونا
پنجشنبه 21 اسفند 1399 13:21
من و همسر کرونا گرفتیم پدر و مادر و خواهرام هم گرفتن و ریه هاشون درگیره من و همسر تست ندادیم اما میدونیم کروناست بنظر خودم دردی که از پهلوها تا کشاله ی ران داره با درد زایمان یکی بود برام چون هیچ جوری دردم کم نمیشد سردرد هم اصلا برای ساعتی منو ول نمیکنه کم آوردم امروز از درد و بی حوصلگی نشستم گریه کردم مادر شوهرم که...
-
بهمن ماه
شنبه 18 بهمن 1399 17:18
توی بهمن اتفاقات زیادی افتاد شوهر عمه ی همسرم همون که پیشش کار میکرد فوت کرد برای گل پسر تولد نگرفتم یه کیک آماده گرفتیم چند تا بادکنک به استند زدم دو تا لیوان ژله آماده کردم و عکس گرفتیم ... دوازدهم بهمن مادربزرگم سکته کرد فلج شد و رفت تو کما اولش اصلا ناراحت نشدم اما کم کم ناراحت شدم سه شنبه شب ساعت یازده رفتم...
-
آتلیه رفتن گل پسری
یکشنبه 21 دی 1399 12:37
خیلی وقت بود خواستم پسرم رو برای عکس پاییزی یا یلدا ببرم آتلیه اما امروز و فردا میکردم لباس براش گرفتم به آتلیه ای که قبلا رفتیم زنگ زدم گفتن درحال جابجایی هستیم یه آتلیه تقریبا نزدیک خونه بود مدلهاشو تو پیجش دیدم تماس گرفتم و بعد از اطلاع از قیمتهای نوبت گرفتیم عصر پسرم رو حمام دادم و یک ساعت بعدش حرکت کردیم از...
-
یازده ماهگی
سهشنبه 9 دی 1399 15:37
گل پسرم هفتم یازده ماهگی هم پشت سر گذاشته و امروز یازده ماه و دو روزش شده صندلی بادی رو میارم توی پذیرایی تا همزمان که برنامه کودک تماشا میکنه غذا هم بخوره یاد گرفته صندلی رو حرکت میده و توی پذیرایی میچرخه ...هر اسباب بازی که داشته باشه برمیداره و میره میز تی وی میگیره و میکوبونه روی میز صدا که میده خوشش میاد...
-
گفتار درمانی۲
پنجشنبه 27 آذر 1399 09:01
الکی هفتاد تومان ویزیت دادم فقط یه ربع تماس تصویری گرفت بعد گفت پسرت چون دندان ندارم اینطوریه و اگه هم حدس شما درست باشه تا سه چهار سالگی نمیشه کاری کرد بهم گفت پسرت باید تا الان اعضای بدنش میشناخت باهاش کار کن گفت آبنبات چوبی بزار دهن خودت همینطوری که تو دهنته بگو مو بعد بزار دهن پسرت بگو مو اینقدر تمرین کن تا یاد...
-
گفتار درمانی
سهشنبه 25 آذر 1399 15:15
چند روزه حس میکنم پسرم موقع صدا در آوردن زبونش بیرون میاد و غیر طبیعی شده و برای حرف س مشکل داره خیلی تو فکر بودم دیگه امروز تو اینستاگرام گشتم گفتار درمانی پیدا کردم بهش پیام دادم از پسرم فیلم واسش فرستادم گفت تا قبل از دو سالگی زوده اما یه راهکارهایی بهت میگم تا باهاش کار کنی ویزیتش هفتاد هزار بود پرداخت کردم فردا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 آذر 1399 12:12
پسر کوچولوم روز به روز ماشاالله شیطونتر میشه تا بخوام برنجی آبکش کنم خیلی گریه میکنه اگه نشسته باشم کاری ندارم بازی میکنه اما اگه مشغول کار باشم بی قرار میشه البته وقتی باباش باشه کاری بهم نداره و راحت مشغول میشه دیگه نمیدونستم غذا چی بپزم قورمه پختم منتظرم تا جا بیافته و برنج دم بیاد پسرکم بغلمه شیر خورد خوابید دو...
-
پارک را به خانه می آوریم !!!
یکشنبه 16 آذر 1399 11:55
خیلی زیاااااد بهتره بگم افراطی به کرونا فکر میکنم به اینکه اگه به خاطر کرونا یکی از عزیزانم رو از دست بدم چکار کنم آیا بازم قوی میمونم یا این دفعه دیگه میشکنم ...عروس عموم کل خانواده اش کرونا گرفتن پدرش پیر بود فوت کرد بخاطر دو تا بچه ی کوچیکی که داشت نرفت برای بار آخر از دور هم شده پدرش رو ببینه بیشتر از دو ماهه...
-
درهم نوشت
شنبه 15 آذر 1399 09:24
گل پسرم امروز ده ماه و هشت روزش شده بخاطر لثه هاش که اذیت میشه باز تنظیم خوابش بهم ریخته یعنی میخوابه اما نیم ساعت بعد بیداره یا آروغ داره یا میخواد دستشویی کنه یا گرمش شده اینجوریاست که تو خونه ی ما با اینکه نزدیک زمستون هستیم اما هنوز شبها که سرده در و پنجره ها تا صبح بازه تا پسرکم گرمش نشه و کمتر بیدار بشه دیشب...
-
روزمرگی
یکشنبه 18 آبان 1399 11:27
صبح زود بیدار شدم به پسرم شیر دادم اون خوابید من دیگه نتونستم بخوابم با اینکه شب قبلش اصلا خوب نخوابیدم نیمه شبها خیلی گرسنه ام میشه چون پسرم حداقل چهار پنج بار و گاهی اوقات بیشتر بیدار میشه شیر میخوره دیشبم ساعت چهار صبح پسر کوچولوم رو شیر دادم گرمم بود دیدم پسرمم عرق کرده درجه ی کولر رو دو درجه کمتر کردم تا دمای...
-
9 ماهگی پسرکم
یکشنبه 11 آبان 1399 14:07
پسر کوچولوم هفتم آبان ماه نه ماهش تمام شد دوتا دندون داره قطره آهن خارجی براش گرفتم خیلی راحت میخوره اما بعدش بهش آب میدم میگم دندوناش خراب نشن یکی دو هفته ای میشد تلاش میکرد بشینه از آخرای مهرماه راحت میشینه به زور اجازه میده پوشکش کنم زود میخواد بشینه چند روزیه وقتی با کمک وسیله ای میایسته دستاش رو رها میکنه اما...
-
وابستگی بیش از حد
شنبه 26 مهر 1399 18:32
حس میکنم پسرم بیش از حد بهم وابسته شده بیشتر اوقات باید حتما کنارش باشم تا با اسباب بازی هاش بازی کنه اگه مشغول کارام باشم داد میزنه خیلی بهم میریزم تو نت سرچ کردم نوشته بود برای بیان کردن خواسته اش این کارو میکنه خیلی کم راضی میشه توی روروئک بمونه بعدش بیقراری میکنه که درش بیارم کمبود خواب زیادی دارم اما نسبت به...
-
درهم نوشت و کرونا
چهارشنبه 23 مهر 1399 13:17
پسر کوچولوم روز به روز شیرینتر و شیطونتر میشه از صبح زود که بیدار میشه تا غروب شاید روی هم رفته یک ساعت بخوابه و مدام در حال چهار دست و پا رفتنه و چند روزیه دستش رو به وسیله ها یا من و باباش میگیره و با تلاش بلند میشه و اون لحظه ای که موفق میشه میخنده عاشق اینه زیر بغلش رو بگیرم راه بره با پا توپش رو شوت کنه من...
-
در هم نوشت
یکشنبه 6 مهر 1399 15:17
روزها دارن پشت سر هم و بسرعت میگذره یه سفر دو سه روزه به شهرکرد داشتیم و چقدررررر دلم میخواست همونجا بمونم و دیگه به استان همیشه گرم و پر از شرجی خودمون برنگردیم گل پسری بسیار بد غذاست دو سه روز خیلی خوب غذا میخوره اما دو سه روز منو دق میده تا سه چهار قاشق بخوره همچنان قطره آهن نمیخوره شب با همسر میریم بیرون و قطره...