خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

بی ملاحظگی

دیشب ساعت 02:19 نیمه شبگوشی همسرم زنگ خورد همه خواب بودن ( استراحت مطلقم خونه ی مامانم هستیم) من بیدار بودم همسرم بیدار شد جواب داد خواهرش بود صدای جیغ فقط میشنیدم بخدا فکر کردم کسی فوت شده وقتی دیدم همسرم خونسرده فهمیدم اتفاق مهمی نیست و حتما اعضای خانواده حرفشون شده همسرم گفت باشه الآن میام


شبها درب خونه رو قفل کتابی میزنیم چون اینجا اصلا دیگه امنیتی نیست رفتم پشت سرش باز قفل کردم اومدم دراز کشیدم جدول حل میکردم تا ببینم کی برمیگرده که در رو باز کنم نیم ساعت بعد اومد گفت مثل اینکه یه شماره به شوهرش زنگ میزنه جواب نمیده اینم بهش شک میکنه آخرش خودش زنگ میزنه و میفهمه بله آقا مشغوله


واقعا موندم چرا مردها بی ملاحظه شدن زنت از سرکار خسته و کوفته بیاد بعد اینطوری داغونش کنی یا  خواهرشوهرم و همسرش چقدر بی ملاحظه شدن اون ساعت تو آپارتمان اینطور سر و صدا کردن 


من اوایل اردیبهشت به شوهرم گفتم حواستون به دامادتون باشه مشکوکه حس میکنم با زنی درارتباطه همش سرش تو گوشیه زود میره دیر میاد دیگه بچه اشم با خودش بیرون نمیبره گفت نه بابا اشتباه میکنی بعد از یک روز خواهرشوهرم گفت بهش مشکوکم و تا دیشب دعوا راه افتاد


زن خوبیه حداقل بعنوان خواهر شوهر من چیز بدی ازش ندیدم جز یکی دو مورد که طبیعیه خدا کنه مشکلش حل بشه دلم براش میسوزه.

سردرد های لعنتی

هر چند روز یکبار و گاهی هفته ای یکبار سردرد به سراغم میاد و تا دو سه روزی مهمونم میشه نه میتونم برم دکتر و نه مسکنی بخورم فقط دراز میکشم شکلات و شیرینی میخورم میگم شاد قندم پایینه اما بی فایده ست و در آخر فقط یه چیز خوبم میکنه آبلیمو و نمک میخورم بعد از یکی دو ساعت حداقل سردردم ضعیفتر میشه اما بعد برای چند ساعتی معده درد میگیرم 


دو روز قبل به یه عروس بدجنسی تبدیل شدم الآن عذاب وجدان دارم از خواهرشوهرم نزدیک ۵۰۰ هزار تومان پول میخواستیم قرار بود با حقوق دی ماه بده اما نمیداد و مطبی که کار میکنه غیر از حقوق هر شب حداقل شبی پنجاه هزار تومان شبانه بهشون پول میده اونم جمع میکرد و میرفت طلا میخرید از دی ماه تا حالا سه بار طلا خرید سه چهار بار مسافرت رفتن اما هر ماه میگفت پولتون رو ماه بعد میدم


الآن برای سونو و داروها واقعا نیاز داشتیم به همسرجان گفتم خب از خواهرت بگیر جالبه همسرم فکر میکرد پول رو داده وقتی گفتم نداده گفت من فکر کردم همون دی ماه به تو داد که دیگه چیزی نمیگه خلاصه دیروز خواهرشوهرم پول رو فرستاد الآن برای هزینه ی  ان تی دلشوره ندارم بقیش هم خدا بزرگه 


خواهری با واتساپ تصویری تماس میگیره گل پسری تا منو میبینه دستشو بالا میبره و اسم اصلیم رو به زبون میاره و گریه میکنه و اون لحظه من دلم میخواد پیشم بود تا محکم بغلش میکردم.


هر کسی از اولین وبلاگم منو دنبال کرده باشه میدونه چقدر عاشق کوبیده هستم و محاله زده بشم خیلی هوس کوبیده کردم و متاسفانه کوبیده های ما توی منقل میافتن به خواهرم  کفتم پول به حسابت واریز کردم  از شهرستان دو کیلو گوشت بگیر بده مادرشوهرت برام آماده کنه بفرست  جاتون خالی عالی شده بود هر چقدر خوردم سیر نشدم دیگه حس کردم معده ام اونقدر پر شده نزدیک قفسه سینه ام رسیده و این شد که از خوردن دست کشیدم

بارداری

تو نی نی سایت خونده بودم داروهای نازایی توی بی بی چک اثر داره و کلا ناامید شدم سه تا بی بی چک هر روز جلوم بود و دو خط پررنگ رو نشون میدادن تا هجدهم خرداد به شدت کمر درد گرفتم حس میکردم دارم فلج میشم نفسم میگرفت حالت تهوع از درد گرفتم 

رفتم مرکز شهر آزمایشگاه معتبری بود اونجا آزمایش دادم گفت حالا خودت میخواستی گفتم چی خندید گفت بچه گفتم بله گفت پس مبارکه بارداری بلند شدم رفتم جلوتر گریه ام گرفته بود گفتم دکترها گفتن محاله بشی گفت خدا خواسته دکتر رو ول کن 

عصر جواب آزمایش رو دادم به دکترم گفت این چیه گفتم باردارم تا دید جیغ کشید جلو دهنش رو گرفت گفت مبارکه باورم نمیشه  از علایمم بهش گفتم گفت ممکنه علایم سقط یا درد لگنی باشه پس بهتره کار نکنی استراحت کنی و دارو استفاده کنی


سونوی بررسی قلب رو دادم صدای قلب کوچولوش رو ضبط کردم و گوش میدم ان شاالله سالم بدنیا بیاد و دلم شاد و روشن بشه  دکتر گفت جفت پایینه و استراحت کن از هجدهم خرداد تا الآن استراحتم همش دراز کشیده ام و فقط موقع غذا میشینم .


برای سلامتی نی نی ام دعا کنید لطفا

بارداری

دکتر بهم گفته بود تنبلی تخمدان داری و باید دارو استفاده کنی اسفند و فروردین دارو استفاده کردم و بهم گفت اردیبهشت اگه باردار نشدی که مطمعنم نمیشی اما توکل به خدا شاید شدی اگه خواستی با همسرت صحبت کن و بیا تا برای آی یو آی اقدام کنی اینو که گفت ترسیدم آزمایشهای زیادی داده بودم همسرم مشکلی نداشت مشکل از من بود یادمه اون روز از درِ مطب زدم بیرون شماره ی پرنیان رو گرفتم فقط اون میتونست اون لحظه آرومم کنه چند بار زنگ زدم جواب نداد بدون مقصد تو خیابون راه میرفتم عینک افتابی زده بودم تا کسی اشکهامو نبینه وقتی به خودم اومدم که کلی از مسیر اصلیم دور شده بودم با ناامیدی رفتم داروخانه و داروهام رو گرفتم به آسمون نگاه کردم گفتم تا تو نخوایی برگی از درخت نمیافته پس فقط به خودت توکل میکنم


ماه رمضان بود هوا بشدت گرم بود تشنگی داشتم هلاک میشدم وقتی عصبی و ناراحت بشم بیشتر تشنه ام میشه اما آب نخوردم بطری آب رو توی دستم جابجا کردم تا خنکیش به پوستم بخوره  ترسیدم کسی از جلو بیاد و روزه باشه و دلش آب یخ بخواد 


همسرم که اومد دنبالم دید صدام گرفته و بی حوصله هستم گفت چیزی شده دکتر چی گفت جرات نکردم چیزی بگم گفتم هیچ دارو داد گفت ممکنه ماه بعد باردار بشی ممکنه یک سال دیگه بشی و توکل به خدا کن همسرم دستمو گرفت گفت خاطره گور پدرِ بچه بهش فکر نکن اگه اون نخواد هیچ جوری نمیشه اگرم بخواد کسی نمیتونه جلوش رو بگیره


اردیبهشت گذشت وارد خرداد شدیم خیلی صورتم لاغر شده بود هر کسی میومد مغازه میگفت چرا این طوری شدی اصلا رنگ به رو نداری معده درد بدی هم برای اولین بار گرفته بودم زن همسایه اومد مغازه ناراحت بود گفت باردارم میخوام سقط کنم تو دلم گفتم خدایا حکمتت چیه من منتطرم باردار بشم و این زن داره گریه میکنه بچه نمیخوام بعد بهم گفت چته گفتم معده درد دارم زیر شکمم تیر میکشه گفت بارداری گفتم نه بابا گفت بخدا بارداری معدره درد از علایم بارداریه


شام خونه ی خواهر شوهرم بودیم از معده درد خم شده بودم بهم گفت مگه بارداری گفتم نه چطور گفت هم صورتت لاغر شده هم معده درد داری و هم اشتهات زیاد شده گفت دیشبم خونه ی مامانم نگات میکردم شک کردم انگار سیر نمیشدی گفتم آره هر چی میخورم سیر نمیشم اما زیر دلم بیش از حد درد داره حس میکنم الآن خون با شدت ازم خارج میشه و فکر کنم از علایم ماهانه باشه دیگه چیزی نگفت


از بهمن ماه یه بی بی چک داشتم فردا صبح زود بلند شدم و زدم دیدم دو تا خط افتاد باورم نمیشد رفتم بتا دادم جوابش منفی بود تو نی نی سایت خوندم گفتن ممکنه جواب اشتباه بشه باز بی بی چک خریدم فرداش زدم باز دو خط شد به خواهرم نشون دادم گفت بتا منفی بود شاید بی بی چکها تازیخشون گذشته خودش از آزمایشگاهشون یکی آورد گفت آزمایشگاهها این مارک رو قبول دارن زدم اونم دو خط شد گفت برو باز بتا بده گفتم عمرا

پیجهای اینستا

از بیکاری توی نت و اینستا میچرخم بدم میاد از آب خوردنشونم عکس و فیلم میذارن محاله خانمی خانه داری بلد نباشه اگه خونه اش کثیف یا بهم ریخته ست یا وقت نداره یا بیماره یا دیگه این شلختگی تو ذاتشه حالا یه کسانی فقط بخاطر جمع کردن فالور و کسب درآمد میان مثلا روش تمیز کردن سرویس بهداشتی رو توضیح میدن یا روش گردگیری و این جور چیزها....


پیج کاظم عقلمند رو یه زمانی دنبال میکردم خودش خیلی واضح گفته بود پولهایی که به حسابم واریز میکنید چون دوقلو دارم و زندگی سخته اول برای زندگی خودم خرج میکنم بعد به مستحق میدم حالا هم مدتیه که بیکاره من نمیدونم چطور ممکنه کسی بیکار باشه پول نت برای اینستا اومدن که این همه پرمصرفه و ماشاالله مسافرتهای پی در پی و وسیله و طلا خریدن داره مردم ما هم ببخشیدها اصلا فکر نمیکنن و از زندگی و تفریح خودشون میزنن به چنین افرادی پول میدن که شما از طرف ما وکیل هستید و این پولها رو به افراد نیازمند برسونید خب مگه خودتون چلاقید و دست و پا ندارید ؟


هیچوقت به حساب چنین افرادی پول واریز نکردم چون خودم عقل و شعور دارم میگردم نیازمند پیدا میکنم