خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

سردرد های لعنتی

هر چند روز یکبار و گاهی هفته ای یکبار سردرد به سراغم میاد و تا دو سه روزی مهمونم میشه نه میتونم برم دکتر و نه مسکنی بخورم فقط دراز میکشم شکلات و شیرینی میخورم میگم شاد قندم پایینه اما بی فایده ست و در آخر فقط یه چیز خوبم میکنه آبلیمو و نمک میخورم بعد از یکی دو ساعت حداقل سردردم ضعیفتر میشه اما بعد برای چند ساعتی معده درد میگیرم 


دو روز قبل به یه عروس بدجنسی تبدیل شدم الآن عذاب وجدان دارم از خواهرشوهرم نزدیک ۵۰۰ هزار تومان پول میخواستیم قرار بود با حقوق دی ماه بده اما نمیداد و مطبی که کار میکنه غیر از حقوق هر شب حداقل شبی پنجاه هزار تومان شبانه بهشون پول میده اونم جمع میکرد و میرفت طلا میخرید از دی ماه تا حالا سه بار طلا خرید سه چهار بار مسافرت رفتن اما هر ماه میگفت پولتون رو ماه بعد میدم


الآن برای سونو و داروها واقعا نیاز داشتیم به همسرجان گفتم خب از خواهرت بگیر جالبه همسرم فکر میکرد پول رو داده وقتی گفتم نداده گفت من فکر کردم همون دی ماه به تو داد که دیگه چیزی نمیگه خلاصه دیروز خواهرشوهرم پول رو فرستاد الآن برای هزینه ی  ان تی دلشوره ندارم بقیش هم خدا بزرگه 


خواهری با واتساپ تصویری تماس میگیره گل پسری تا منو میبینه دستشو بالا میبره و اسم اصلیم رو به زبون میاره و گریه میکنه و اون لحظه من دلم میخواد پیشم بود تا محکم بغلش میکردم.


هر کسی از اولین وبلاگم منو دنبال کرده باشه میدونه چقدر عاشق کوبیده هستم و محاله زده بشم خیلی هوس کوبیده کردم و متاسفانه کوبیده های ما توی منقل میافتن به خواهرم  کفتم پول به حسابت واریز کردم  از شهرستان دو کیلو گوشت بگیر بده مادرشوهرت برام آماده کنه بفرست  جاتون خالی عالی شده بود هر چقدر خوردم سیر نشدم دیگه حس کردم معده ام اونقدر پر شده نزدیک قفسه سینه ام رسیده و این شد که از خوردن دست کشیدم

نظرات 1 + ارسال نظر
محمدی جمعه 4 مرداد 1398 ساعت 20:45

اولا کوبیده بلد نیستی درست کنی میفته دوما کوفتت بشه که این همه خوردی الهی بترکی

نوش جونمم شد حسود هرگز نیاسود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.