خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوب شدن کبدِ من

خب مثل اینکه رژیم غذایی جواب داد آزمایشات کبدم آخرای تیرماه عدد ۹۰ یا ۹۶ رو نشون میدادن که برای زن باردار خطرناک بود و سردرد هام به این دلیل بود اما الآن که جواب ازمایشمو گرفتم تست کبدیم ۲۲ و ۲۳ شده و دکترم گفته عالیه از الآن میتونی گوشت و غذا بخوری اما بازم رعایت کن حالا من بدجور هوس قورمه سبزی کردم شاید به مادرشوهرم بگم هر وقت قورمه داشتن بگه تا منم برم شایدم رعایت کنم و نخورم.... خداروشکر دیابت بارداری هم ندارم عفونت ادراری هم نداشتم .


برادر بزرگه ی همسرجان مرتب میره دبی و عمان کار میکنه متاسفانه معتاده شیشه مصرف میکنه تا حالا چندبار تو کمپ بستری شده ترک کرده اما یکی دو ماه بعد باز مصرف رو شروع کرده  شب نشینی خونه ی مادرشوهرم بودیم جاری داشت درد و دل میکرد میگفت به همسرت بگو باهاش حرف بزنه نصیحتش کنه گفتم باشه حتما ...گفت میخواییم بریم دبی برای خودم و شوهرم کار پیدا کردم معلوم نیست کی برن و میخوان مادرشوهرمم ببرن اما بابام به همسری گفته خوب فکراتو کن مادرت عربی بلد نیست برادرت معتاده اونجا ولش نکنه به امون خدا و بیاد همسرم به بابام و برادرش گفته نمیذارم مادرم بره  و به مادرش گفته خواهرمون دخترشو پیش تو میذاره حالا تو هم میخوایی بری دیدم مادرشوهرم و برادرشوهرم به من نگاه کردن منم فهمیدم جریان چیه زود گفتم راستی دختر رو چکار میکنی کاش بذاری تابستون بری تا دختر رو ببرن شهرستان خونه ی بابابزرگش بذارن وگرنه الآن بری مجبورن با خودشون ببرن سرکار و اونم گفت نمیدونم شاید نرفتم ...دختر خواهر شوهرم از اون بچه هایی ست که آب بخوری میری تو کف دست مادرش میذاره بالاخره خانواده ی من و یا من و همسرمم حرفی داریم نمیخواییم کسی بفهمه .



خوابم بشدت کم شده در کل شبانه روز نهایتا چهار پنج ساعت بخوابم از ساعت چهار صبح بیدارم تا دوازده ظهر بعد میخوابم تا ساعت دو بعدش دیگه بیدارم تا ساعت یک یا دو نیمه شب و باااز ساعت چهار صبح اتوماتیک بیدار میشم نمیدونم چکار کنم تا بتونم بخوابم از طرفی درد معده دیوانه م کرده نمیدونم پامو ماساژ بدم یا معده درد رو تحمل کنم الان دو روزه زیر شکمم درد میکنه طوری که حس میکنم میخوام پریود بشم  پتو میکشم روم بهتر میشم اما یهو تیر میکشه دقیقا مثل درد پریودیه میگیره ول میکنه خدا کنه علایم زایمان زودرس نباشه .


پسرِخواهری سرماخورده گوشش رو میگیره میاد کنارم میشینه بوسم میکنه سرش رو روی پام میذاره میگم خاله گشنه ات شده آم میخوایی میگه بَ یعنی بله صبح و ظهر و شب که بیدار میشه کاری به مادرش نداره فقط اسم برادرمو میاره و میره تو بغلش میشینه .

عکس با رمزقبلی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خریدهای من

روز سه شنبه که حالم بد شد با خواهری رفتیم مطب دکتر تا نسخه رو تغییر بده خیابون بعدیِ مطب پاساژ سیسمونیه که من فکر میکردم نسبت به جاهای دیگه ارزونتره رفتیم اونجا چون نمیتونستم زیاد راه برم وگرنه اگه حالم خوب بود تمام سیسمونی فروشی های مرکز شهر رو میگشتم لباسهای سرهمی قشنگی داشتن که از ۹۰ هزار به بالا بودن و تخفیف که اصلا نمیدادن سه ماه دیگه وقت دارم و فعلا نخریدم تا بار جدیدتر و زیباتر بیارن


یه حسابی دارم اخرین بارفکر کنم فروردین ازش موجودی گرفتم ۵۰ تومان داشت هر وقت پولی جمع میکردم یا وسیله ای میخریدم برای خودم تو اون حساب پس انداز میکردم  برای آینده و روز مبادا ،،،، یه پتو بچه دیدم خوشم اومد خریدمش به زووووور تا دو هزار تومان تخفیف داد بعدش فهمیدم گرونتر از همه جا خریدم بعد مغازه کناری هم آویز گهواره خریدم کارت کشیدم دیدم هنوز مثل اینکه خالی نشده به فروشنده گفتم آقا لطفا یه موجودی بگیرید چون پیامک برام نمیاد در کمال تعجب دیدم کل موجودی کارت بالای یک میلیون بود  دیگه حوله ی حمام و به زور خواهری و مامانم  کالسکه و ساک لباسی خریدم ما مانم گفت بخوایی بیایی تا پیش ما بچه رو میخوایی چکار کنی تا در رو قفل کنی دزد گیر رو بزنی پس کالسکه واقعا نیازه 

روروئک نخریدم یه پارچه روکش خریدم تا با کالسکه ست بشه روروئک بچه ی  خواهرمو میارم کریر هم نخریدم چون جایی نمیرم ساک حمل نوزاد رو از خواهرم میگیرم بعد از فروشگاهی که من فکر میکردم گرون میده در صورتی که واقعا قیمتهاش کمتر بود یه چند تا چیز کوچیک خریدم مثل زیرانداز، روغن و لوسیون بچه ،کهنه ی بهداشتی برای خشک کردن (خواهری میگه باید یک بسته ی دیگه بخری چون نیازت میشه )  ، جوراب ، شیشه شیر، خواستم پاپوش بخرم نداشت گفت بعد از اربعین بار میاریم 

کهنه ی بهداشتی خارجی از دونه ای بیست هزارتومان شروع میشد من ایرانی خریدم هم نرم بود هم کیفیت خوبی داشت چون برای بچه ی خواهرم قبلا خریده بودم.کالسکه هم مارک دلیجان خریدم 

به خواهرم گفتم من پیش شوهرم  میگم شما خریدین کسی از این کارت من خبر نداره جایی لو ندیدن گفت باشه مامانم اصرار داره پولش رو بده گفتم مامان اگه حالم خوب بود از محالات بود بذارم شما خرید کنید دوباره میرم وسیله میارم تو مغازه میفروشم کارتمو پر میکنم نگران نباش 


در آخر باید بگم مامانم حق داشت دخترونه بخره هر جا میرفتم وسایل دخترونه و پسرونه یکی بودن مثلا حوله ی حمام اینقدر گشتم تا بقول فروشنده و چند تا خانم که مشتری بودن پسرونه خریدم اما بنظر خودم دخترونه ست چون مژه داره آویز گهواره گفتن فرقی نداره اما باز بنظرم پسرونه متفاوته


ما رسم داریم بعنوان جهیزیه فقط یه فرش به دختر میدیم بقیه اش با پسره شوهرم دستش خالی بود مادرشوهرم یه جفت فرش که از قبل داشت بهمون داد برای اتاق خوابها و تا من استراحت بود آقای همسر لطف کردن فرشهای اتاق خواب رو آوردن تو پذیرایی پهن کردن میگه خونه سرامیکه ممکنه پات لیز بخوره بیافتی کسی هم خونه ما نمیاد حالا وارد خونه میشم حس میکنم تو خونه شهرستانیمونم چون فرشهای اونجا هم زرشکیه


مادر شوهرم گفت بعنوان کادوی بچه ۵۰۰هزار پول میدم وقتی دید مامانم همه چیزخرید و کلی کمکمون میکنه گفت فرش اتاق بچه رو من میگیرم چون میدونستم از اون فرش کوچیکها میگیره زود گفتم خاله دستت درد نکنه نُه متری بخر  دو روز بعدش شوهرم گفت به مامانم بگیم بجای فرش بچه جفت فرشمون بخره برای پذیرایی قبول کردم و مامانش گفت من میخوام از فرش امام رضا قسطی بردارم اگه فرش رو داشته باشن براتون میخرم ....خدا کنه داشته باشن یا بشه سفارش داد برامون بیارن

پست بالا عکس وسایلی هست که خریدم 


ب ن: منظورم از اینکه گفتم فقط یه فرش برای جهیزیه میدیم این بود که دو سه تا فرش نمیدم وسایلی مثل کولر یخچال و تی وی با داماده و باقی وسیله ها با عروس


آزمایش قند بارداری و بیهوش شدنم

دکتر واسم ازمایش قند نوشت و همچنین ازمایش lft که تست کبدی محسوب میشه شوهرم مرخصی نداشت و محاله اجازه بده تو این موقعیت بارداری تنها از خونه بیرون برم نیمه شبها هم که میرم دستشویی بیدار میشه میگه بالاخره بارداری ممکنه حالت بد بشه یا سرت گیج بره باید حواسم باشه از طرفی خواهرمم بشدت اصرار داشت تنها برای آزمایش دیابت بارداری  نرو چون نود درصد بیماران با این آزمایش حالشون بد میشه دیگه مادرم به بهانه ی اینکه خودشم بیرون کار داره همراهم اومد نمونه آزمایش خون رو ازم گرفتن بعد یه بطری به اندازه نوشابه تک نفره زمزم   دادن که کمتر از نیمه پودر داشت گفت آب بریز داخلش بخور از وقتی تمام شد زمان بگیر و اصلا راه نرو دو ساعت که شد بگو تا دوباره ازت نمونه بگیرم 


نشستم روی صندلی و پودر رو خوردم یکی از مراجعه کننده ها پرسید دکترم کیه و متوجه شدم دکترمون یکیه بهم گفت حواست باشه کم کم حالت بد میشه بیهوش میشی گفت همراه خواهرم و جاریم اومده بودم دوتاشون بیهوش شدن خلاصه نیم ساعتی گذشت گرمم شد رفتم روبروی کولر باز خنک نشدم به مسول آزمایشگاه گفتم ببخشید خانم خیلی گرمه دارم میسوزم میشه درجه ی کولر رو بیارین پایین آخه ۲۴ هست و گرمه گفت باشه دو درجه کم کرد بهتر بود اما حالت تهوع گرفتم داشتم میسوختم گوشام کم کم کیپ شد نشستم روبروی کولر و  بصورتم آب پاشیدم اما فایده نداشت دیگه جایی رو ندیدم فقط میدونم گفتم مامان گرمم شده آب بریز روی صورتم خنک بشم و هیچی متوجه نشدم فقط سردی آب رو حس میکردم که مامانم میریخت روی صورتم و متوجه میشدم دستمم گرفتن پلاستیکی که مامانم بهم داده بود تو دستم بود برای اینکه حالت تهوع شدید داشتم چشمام باز نمیشدن وقتی به هوش اومدم و تونستم ببینم  دیدم مانتوم خیس شده شلوارم کثیفه دستمال کاغذی روی زمین ریخته گفتم اینا چیه پرستاره گفت بیهوش شدی و استفراغ کردی گفتم اصلا متوجه نشدم گفت اگر مامانت نمی دوید دستت رو بگیره با شکم میخوردی روی زمین  گفتم باز اصلا متوجه نشدم چون حس میکردم وسط آتیشم اینقدر گرمم بود و دیگه چیزی نمیدیدم یا نمی شنیدم


گفت چون آوردی بالا آزمایشت خراب شد هر چند بار دیگه هم بدی بازم همینطور میشی برو به دکترت بگو قندِ صبحانه بنویسه بگو با پودر نمیتونی بعد هر چیزی که هر روز میخوردی بخور و بیا تا برات جابجا کنم گفتم باشه حالا عصر میرم مطب دکترم بهش میگم تا نسخه رو تغییر بده


وقتی برگشتم خونه هنوز گرمم بود روبروی کولر نشستم نان و خیار خوردم دراز کشیدم و از ساعت ده و نیم تا دو ظهر خوابیدم چند بار همسرم و خواهرم زنگ زدن اما اصلا به گوشی نگاه نکردم فقط صدای زنگش اذیتم میکرد ....هنوز حس میکنم شیرینی دهانم زیاده و باید لواشک بخورم تا رفع بشه دوستای من میدونن من از شیرینی و قند بشدت بدم میاد و فقط کیک خانگی دوست دارم کیک  خامه ای و این چیزا تو یخچال خونمون خشک میشد چون ما اصلا شیرینی نمیخوردیم


خواهری میگه من بهداشت این آزمایش رو انجام دادم و تو لیوان یکبار مصرف بود حالم بد نشد حق داشتی حالت بد بشه آخه خیلی زیاد بود 

کشف علت

نمیدونم اشتباه میکنم یا واقعا علتش همینه وقتی دراز کشیدم و میخوام از پهلوی مثلا چپ به پهلوی راست برم اگه اول بشینم بعد جابجا بشم خیلی بهتره چون نی نی در طول روز مرتب تکون میخوره اما اگه نشینم و همینطوری تاب بخورم نی نی در طول روز خیلی خیلی کم تکون میخوره 


حالا هرکسی بارداره امتحان کنه جوابشو بهم بگه