خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

آزمایش قند بارداری و بیهوش شدنم

دکتر واسم ازمایش قند نوشت و همچنین ازمایش lft که تست کبدی محسوب میشه شوهرم مرخصی نداشت و محاله اجازه بده تو این موقعیت بارداری تنها از خونه بیرون برم نیمه شبها هم که میرم دستشویی بیدار میشه میگه بالاخره بارداری ممکنه حالت بد بشه یا سرت گیج بره باید حواسم باشه از طرفی خواهرمم بشدت اصرار داشت تنها برای آزمایش دیابت بارداری  نرو چون نود درصد بیماران با این آزمایش حالشون بد میشه دیگه مادرم به بهانه ی اینکه خودشم بیرون کار داره همراهم اومد نمونه آزمایش خون رو ازم گرفتن بعد یه بطری به اندازه نوشابه تک نفره زمزم   دادن که کمتر از نیمه پودر داشت گفت آب بریز داخلش بخور از وقتی تمام شد زمان بگیر و اصلا راه نرو دو ساعت که شد بگو تا دوباره ازت نمونه بگیرم 


نشستم روی صندلی و پودر رو خوردم یکی از مراجعه کننده ها پرسید دکترم کیه و متوجه شدم دکترمون یکیه بهم گفت حواست باشه کم کم حالت بد میشه بیهوش میشی گفت همراه خواهرم و جاریم اومده بودم دوتاشون بیهوش شدن خلاصه نیم ساعتی گذشت گرمم شد رفتم روبروی کولر باز خنک نشدم به مسول آزمایشگاه گفتم ببخشید خانم خیلی گرمه دارم میسوزم میشه درجه ی کولر رو بیارین پایین آخه ۲۴ هست و گرمه گفت باشه دو درجه کم کرد بهتر بود اما حالت تهوع گرفتم داشتم میسوختم گوشام کم کم کیپ شد نشستم روبروی کولر و  بصورتم آب پاشیدم اما فایده نداشت دیگه جایی رو ندیدم فقط میدونم گفتم مامان گرمم شده آب بریز روی صورتم خنک بشم و هیچی متوجه نشدم فقط سردی آب رو حس میکردم که مامانم میریخت روی صورتم و متوجه میشدم دستمم گرفتن پلاستیکی که مامانم بهم داده بود تو دستم بود برای اینکه حالت تهوع شدید داشتم چشمام باز نمیشدن وقتی به هوش اومدم و تونستم ببینم  دیدم مانتوم خیس شده شلوارم کثیفه دستمال کاغذی روی زمین ریخته گفتم اینا چیه پرستاره گفت بیهوش شدی و استفراغ کردی گفتم اصلا متوجه نشدم گفت اگر مامانت نمی دوید دستت رو بگیره با شکم میخوردی روی زمین  گفتم باز اصلا متوجه نشدم چون حس میکردم وسط آتیشم اینقدر گرمم بود و دیگه چیزی نمیدیدم یا نمی شنیدم


گفت چون آوردی بالا آزمایشت خراب شد هر چند بار دیگه هم بدی بازم همینطور میشی برو به دکترت بگو قندِ صبحانه بنویسه بگو با پودر نمیتونی بعد هر چیزی که هر روز میخوردی بخور و بیا تا برات جابجا کنم گفتم باشه حالا عصر میرم مطب دکترم بهش میگم تا نسخه رو تغییر بده


وقتی برگشتم خونه هنوز گرمم بود روبروی کولر نشستم نان و خیار خوردم دراز کشیدم و از ساعت ده و نیم تا دو ظهر خوابیدم چند بار همسرم و خواهرم زنگ زدن اما اصلا به گوشی نگاه نکردم فقط صدای زنگش اذیتم میکرد ....هنوز حس میکنم شیرینی دهانم زیاده و باید لواشک بخورم تا رفع بشه دوستای من میدونن من از شیرینی و قند بشدت بدم میاد و فقط کیک خانگی دوست دارم کیک  خامه ای و این چیزا تو یخچال خونمون خشک میشد چون ما اصلا شیرینی نمیخوردیم


خواهری میگه من بهداشت این آزمایش رو انجام دادم و تو لیوان یکبار مصرف بود حالم بد نشد حق داشتی حالت بد بشه آخه خیلی زیاد بود 

نظرات 2 + ارسال نظر
فرزانه چهارشنبه 24 مهر 1398 ساعت 09:11 http://khaterateroozane4579.blogfa.com/

وای چه آزمایش بدی
الان دیدم سارا هم توی وبلاگش نوشته همین ازمایش را داده و حالش به هم خورده
واسه منم ازمایش قند نوشته واسه 1 آبان یعنی 28 هفتگیم
خدا کنه مال من پودری نباشه . نگران شدم

اصلا تنها نرو حتما با مادرت یا کسی برو و آب خنک هم کنارت باشه شاید تو مثل ما نشی اما وقتی پودر رو خوردی بشین و حرکت نکن

ان شاالله تو حالت بد نمیشه

ترانه چهارشنبه 24 مهر 1398 ساعت 07:27 https://daftare-zendegiye-man.blogsky.com/

ای بابا!چی شد آخه!من سر هر دو تا بارداری انجام دادم و مشکلی نبود.اصلا تا حالا نشنیدم کسی بابت این آز بیهوش شه.چی دادن بهتون مگه؟حالا نگران نباش,مهمترینش تا جاییکه میدونم همون قند ناشتاست.اونه بده و ایشالا که همه چی خوبه

شاید تو کیک و شیرینی میخوری عادت داری ..خاله ام هم قبلا بهم گفته بود برای دیابت بارداری حالت بد میشه بیهوش میشی اصلا فکرشو نمیکردم اینطور بشم ..قند ناشتام خوب بود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.