خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

همچین همسری دارم من

روبروی تی وی دراز کشیدم سریال سالهای دور از خانه رو تماشا میکنم همسرجان هم روی مبل نشسته و زُل زده بهم و حس میکنم رفته تو فکر بهش میگم چیزی شده میگه خاطره  میدونم  دکتر گفته نباید بشینی یا سرپا بایستی اما وقتی میری حمام تا موهات خیس بشه زود گردنت رو لیف و صابون بکش چرک چرکی شده از بس این چند ماه استراحت مطلق بودی  درست حمام نکردی میگم چی ؟ من و چرک؟ میگه اره بخدا بعد میره از میز آرایش آینه رو میاره و میگه ببین میخندم و میگم عزیزم اینا لک بارداریه طبیعیه بعد از زایمان خود بخود پاک میشن و  یک درصد ممکنه پاک نشن حتی زیر بغلم هم لک گرفته البته خیلی کم بعد میگه واقعا؟ من این مدت فکر میکردم چرکه نمیدونستم چطور بهت بگم تا ناراحت نشی

استراحت مطلق آدم رو تنبل میکنه بازم مثل اوایل بارداریم بیشتر روز رو میخوابم البته شبها تا نیمه شب از درد بیدارم ولی خداروشکر کمردردم بهتر شده و با مصرف داروی جدید دیگه شکمم سفت نیست و همیشه نرمه اما اینبار درست زیر سینه و سمت راستم درد میگیره کم کم اون قدر زیاد میشه که به سمت چپ بالای شکمم نفوذ میکنه و در آخر پشت کتف بین شانه هام درد میگیره و حداقل هشت تا ده ساعت با این درد مجبورم کنار بیام 


توی نت سرچ کردم و اینا علایم سنگ صفرا و کبد چربه متاسفانه دستگاه فیبرو اسکن بیمارستان هنوز تعمیر نشده مجبورم با درد بسازم تا ببینم کی دستگاه تعمیر میشه و سونو رو انجام بدم و جواب رو ببرم پیش دکتر ببینم چی میگه . .. در کل کشور فقط سه شهر این دستگاه رو دارن که تهران اهواز و شیراز هستن 

پسر کوچولوی مامان خیلی خیلی آروم حرکت میکنه هنوز بطور واضح تکوناش رو حس نکردم اما یهو حس میکنم یه ماهی تو شکمم حرکت کرد 


من از اسم بنیامین خوشم میاد گفتم شاید بچه ام بره خارج خب بهش میگن بِنی... همسر گفت وقتی دکتر گفته برای بارداری مشکل داریم نذر امام رضا  کردم باردار بشی بچه پسر باشه اسمی که انتخاب میکنیم رضا داشته باشه خلاصه دیگه دیدم همسر نذر کرده گفتم باشه کلی اسم برام ردیف کرد در آخر امیررضا رو خوشم اومد بهم گفت خاطره میتونیم شناسنامه ای امیررضا باشه و بنیامین صداش کنیم گفتم نه نمیخوام چند اسمی باشه .


علایم زایمان زود رس

این یک هفته کمردرد شدیدی داشتم روز جمعه  وقتی دراز کشیده بود با هزار درد و بدبختی میتونستم پامو تکون بدم جابجا شدنم که مصیبتی بود شکمم کاملا سفت بود با دراز کشیدن چند ساعته بهتر شده بودم اما تا یه کم مینشستم باز کمردرد میگرفتم دیشب شکمم رو با روغن زیتون ماساژ دادم اما تا نزدیکهای ساعت چهار صبح از کمردرد و پا درد نخوابیدم دوستم ماماست امروز علایمم رو بهش گفتم و اونم گفتم حتما تا عصر برو پیش دکترت شیاف یا آمپول برات تجویز میکنه


با مامانم رفتیم مطب دکترم و گفت همه ی اینا علایم زایمان زود رسه سه تا آمپول برام نوشت که هفته ای یکبار تزریق بشن با قرص هیوسین و گفت فقط برای دستشویی بلند میشی غذات هم توی رختخوابت میخوری گفت خاطره خیلی زحمت برای این بچه کشیدی کمی تحمل کن تا ان شاءالله زایمان کنی بغلش کنی  به مامانم گفت زن دایی باید بهش رسیدگی کنی اصلا نباید بلند بشه فقط دراز بکشه


بعد گفت وزنت بهتر شده و برو بخواب تا نی نی رو چک کنم همه جای گل پسری رو به مامانم نشون داد صدای قلبش رو برام گذاشت . 


توی مسیر برگشت گفتم خدایا خودت با معجزه این بچه رو بهم دادی پس به خودت میسپارم و برام نگهش دار .


حالا بعد تو دفتر خاطرات بارداریم اینارو براش مینویسم

سونوی آنومالی

میخوام سونوی آنومالی رو اینجا ثبت کنم تا برای همیشه برام زنده بمونه

هفته ی قبل که ۱۸ هفته بودم باید میرفتم سونوی آنومالی و آزمایشات رو انجام میدادم اما چون تعطیلات بود و دکترها مسافرت بودن و منم گفتم هوا گرمه این همه راه نرم و دیروز یعنی روز شنبه عصر به تاریخ 23 شهریور  رفتم هزینه ی آنومالی و بررسی دهانه ی رحم با هم 280هزار تومان شد البته جای دیگه یه مقدار کمتر بود اما گفت فقط دوشنبه ها صبح آنومالی انجام میدیم خلاصه دو ساعتی نشستم تا نوبتم شد دیگه پا درد گرفته بود  دوتا پاهام تیر میکشیدن و بزور میکشیدم روی سرامیک تا کمی راه رفتم دردش آروم شد باز نشستم وقتی نوبتم شد منشی گفت دراز بکش بعد یه آقای دکتر خوش اخلاق و بسیار ملوس و خوشکل اومد و کارش رو شروع کرد  بهم گفت خانم توی مانیتور میتونید بچه تون رو ببینید وای وقتی دست و پاهای کوچیکش رو دیدم و تکونشون میداد لبخند روی لبام نشست دقیقا ستون فقراتش رو دیدم بعد گفت خانم خداروشکر بچه تون کاملا سالمه و همه چیزش نرماله وزن گیریش عالیه  گفتم خداروشکر و آقای دکتر جنسیتش مشخص نیست؟ گفت پسره و صدای قلبش هم واسم گذاشت  طول دهانه ی رحم هم 42بود بغض گلوم رو گرفته بود و همزمان لبخندم پررنگتر میشد من پسر دوست داشتم حقیقتش میترسم نتونم اون جور که باید مواظب دختر باشم و همش استرس داشتم بعد از اینکه جواب سونو رو گرفتم رفتم  تا آزمایشهای مربوط به غربالکری رو بدم که اونم هزینه اش 352هزار تومان شد بنظرم اینا باید برای زنان باردار رایگان باشن  اما خب متاسفانه توی ایران برعکسه


خواهرم همراهم بود اول بهش نگفتم بعد اینقدر اصرار کرد بهش گفتم اما به همسرم نگفتم خیلی اصرار کرد اما قبول نکردم گفتم یه هدیه واسش میخرم بعد میفهمی چیه تا ساعت یازده که رسیدم خونه هر پنج دقیقه یکبار زنگ میزد و میپرسید دختره یا پسر


بعد گفتم دختره و خیلی خوشحال شد اما وقتی اومدم خونه موقع شام بهش گفتم پسره و گفت خداروشکر سالمه و کلی خوشحال شد بعد از شام خانواده هامون بصرف بستنی و میوه اومدن خونه مون و ساعت نزدیک دو نیمه شب بود مهمانها رفتن


همسرجان بعد کلی بوس و بغلم کرد روی شکمم دست کشید گفت خاطره حسش کردم و خوشحال شد و گفت باید تا میتونی میوه بخوری و به خودت برسی


دو سه روزی میشه استراحتم کم شده و ساعتهای زیادی سرپا هستم وقتی دراز میکشم حس میکنم لگنم از درد میخواد بترکه به زور جابجا میشم و دور نافم هم درد میکنه نمیدونم بخاطر بزرگ شدن رحمه یا چون استراحت ندارم.


دو سه روزیه تقریبا تکون خوردنای گل پسری رو حس میکنم مثل ماهی آروم حرکت میکنه اما هنوز واضح متوجه تکوناش نمیشم اما همینم حس خیلی شیرینی داره


الهی که هر کسی آرزوی مادر شدن داره حاجت روا بشه



نا امنی و بازی کردن با آبروی خانواده ها

نمیدونم چرا اینقدر تو جامعه نا امنی شده 

چرا به راحتی با آبروی دختر و عزت پدری بازی میشه و کسی نیست تا جلوی این کارها رو بگیره


دختر همسایمون راهنمایی هست با مردِ متاهلی نزدیک شهرکمون دوست شده بعد از مدتی ساعت چهار عصر با آقا میره بیرون و اونم نامردی میکنه  با دو سه نفر دیگه میبرنش یه شهر نزدیک اینجا و چند نفری بهش تجاوز میکنن و فردا صبح ساعت هشت و نیم میارن و تو کوچه پیاده اش میکنن تمامِ شب همه ی فامیلهاشون تو خونه جمع بودن و شیخ های فامیلشون دنبال راه چاره بودن تا دختره میره خونه زود پدرش میاد از مغازمون پوشه میخره و گفت میخوام ببرمش پزشکی قانونی و بعد از جوابش متاسفانه متوجه شدن چه بلایی سر دختره اومد و طبق قانون عرب زبانان باید سرِ دختر بریده بشه تا آبروی پدر و عموهاش بهشون برگردانده بشه 


با مادرش دعوا کردن تو این دختر رو تربیت کردی مقصر تو بودی و اون آقا گفته دختر رو نکشید یکی از ما چهار نفر باهاش ازدواج میکنه و خانواده ی پدری دختره گفتن تو دختر رو فریب دادی خودتم باید باهاش ازدواج کنی وگرنه باید در جلوی چشم همسایه ها سرش بریده بشه مادره دختره قبول نکرد گفت دخترم بچه ست باید زنش رو طلاق بده دوتا بچه هم بده به زنش بعد دخترمو عقد کنه و آقا قبول نکرد و تصمیم به کشتن دختره شد که مادره با دخترش فرار کردن و الآن بیشتر از یک هفته ست کسی نمیدونه کجا هستن و دختر و زنهاشون اجازه ندارن از خونه خارج بشن چون مساله ناموسی شده


چقدر اون آقای متاهل پست و حیوان بود که با دختری که همسن بچه ی خودش بود اینکارو کرده و مادر و پدر این دختر چه اشتباهی کردن که به دخترشون آزادی بیش از حد دادن میدیدن دخترشون داره خطا میره تا ساعت یک یا دو شب تو پارک محله بود و کسی جلوش رو نمیگرفت


خدایا خودت حداقل اینده ی خوبی براش رقم بزن و آرامش رو برای دخترای بیگناه و ساده ی وطنم ایجاد کن