خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

همچین همسری دارم من

روبروی تی وی دراز کشیدم سریال سالهای دور از خانه رو تماشا میکنم همسرجان هم روی مبل نشسته و زُل زده بهم و حس میکنم رفته تو فکر بهش میگم چیزی شده میگه خاطره  میدونم  دکتر گفته نباید بشینی یا سرپا بایستی اما وقتی میری حمام تا موهات خیس بشه زود گردنت رو لیف و صابون بکش چرک چرکی شده از بس این چند ماه استراحت مطلق بودی  درست حمام نکردی میگم چی ؟ من و چرک؟ میگه اره بخدا بعد میره از میز آرایش آینه رو میاره و میگه ببین میخندم و میگم عزیزم اینا لک بارداریه طبیعیه بعد از زایمان خود بخود پاک میشن و  یک درصد ممکنه پاک نشن حتی زیر بغلم هم لک گرفته البته خیلی کم بعد میگه واقعا؟ من این مدت فکر میکردم چرکه نمیدونستم چطور بهت بگم تا ناراحت نشی
نظرات 1 + ارسال نظر
فرزانه پنج‌شنبه 4 مهر 1398 ساعت 10:48 http://khaterateroozane4579.blogfa.com/

خیلی خنده دار بود

از این حرفها و کارها زیاد هست دیگه همین یه مورد رو فقط نوشتم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.