خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

پارک را به خانه می آوریم !!!

خیلی زیاااااد بهتره بگم افراطی به کرونا فکر میکنم به اینکه اگه به خاطر کرونا یکی از عزیزانم رو از دست بدم چکار کنم آیا بازم قوی میمونم یا این دفعه دیگه می‌شکنم ...عروس عموم کل خانواده اش کرونا گرفتن پدرش پیر بود فوت کرد بخاطر دو تا بچه ی کوچیکی که داشت نرفت برای بار آخر از دور هم شده پدرش رو ببینه بیشتر از دو ماهه پدرش فوت کرده و هنوز نتونست بره مزار پدرش رو ببینه یا بهتره بگم خانواده عموم اجازه ندادن بره گفتن از کرونا می‌ترسیم ....خیلی زیاد منم میترسم از وقتی مادر شدم و کرونا اومده بیشتر بفکر پسرکم هستم از اینکه نمیتونه خیلی از مکانها یا پارک بره تصمیم گرفتم یکی از اتاقها رو پارک یا بهتره بگم اتاق بازی کنم مامانم برای بچه ی خواهرم تاب خریده بود اما میترسید و بازی نکرد من آوردم و میله ی بارفیکس خریدم تا امروز همسرم نصب کنه یه سرسره پنج پله گرفتم دی جی کالا خیلی گرون میداد رفتم از عمده فروش ها خریدم صندلی بادی هم گرفتم تا همسر امشب با پمپ باد کنه .


خونه رو مرتب میکنم حوصله ی گردگیری ندارم یهو میمونم تا آخر هفته ببینم مهمانهاشون میارن اینطرف یا نه بعد تمیز میکنم 


کلی لباس دارم اتو کنم وقت کم میارم ..بنظرتون وقتی مادرشوهر توی دو هفته مغز پسر رو شست و شو بده تا کمک همسرش نکنه همسر چقدر زمان نیاز داره تا باز به تنظیمات کارخونه برگردونه

نظرات 1 + ارسال نظر
نمکی یکشنبه 16 آذر 1399 ساعت 22:34 http://zendegie-shahrivari.blogfa.com/

منم همین دغدغه هارو دارم از بعد کرونا

خیلی سخته بخدا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.