خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

عروسی برادرهمسر

خب خداروشکر عقد و عروسی برادر همسر به خوبی و خوشی برگزار شد اول قرار بود فقط عقد کنون باشه اما بخاطر مسایل مالی و یه سری مشکلات دیگه همزمان عقد و عروسی انجام شد اما چون هنوز خونه نگرفتن عروس خونه ی پدرش موند البته ما بد می‌دونیم دختر شب عروسی با لباس سفید برگرده خونه ی پدرش خدای نکرده اتفاقی می افته انشالله که خیره و برای عروس داماد هیچ مشکلی پیش نیاد 


عروس خوشگل شده بود اما یه اشتباه بزرگش این بود اجازه داد مادرش و خاله ها و زن دایی ها و دختراشون همون سالن زیبایی عروس برن میکاپ همه ی فامیل عروس و خوده عروس یه شکل بود شنیون ها تقریبا مثل هم یعنی تنها تفاوت عروس با بقیه لباسش بود 


من هم بعد از سالن زیبایی زود آماده شدم پسرطلا هم آماده کردم با همسرم رفتیم آتلیه و عکس خانوادگی گرفتیم و با این حال اولین نفر از خانواده ی دامادکه آماده شدیم  ما سه نفر بودیم .






نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.