خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

علایم سقط کردن

از پریشب حس کردم خونریزی بیشتر شد دیروز ساعت شش صبح درد داشتم و خونریزیم شدید شد تا دوازده ظهر موندم دیدم بهتر نشدم  تو گروه دوستان ناب که گفتم ترانه بهم گفت زود برو بیمارستان ...به  همسرم زنگ زدم گفت مرخصی میگیره میاد و من آماده بشم مامانم شهرستان بود خواهرم سرکار بود نمی‌دونستم پسرمو چکار کنم قرار شد با خودم ببرمش زنگ زدم مامانم گفت الان حرکت میکنیم خواهرم به زور یک ساعت پاس گرفت اومد پسرم رو با خودش برد رفتیم بیمارستان و به دکترم زنگ زدن تا مشخصات بارداری رو گفتن دکترم زود گفت فلانیه و داره سقط می‌کنه یا بستری بشه یا بره خونه فقط دراز بکشه اگه خونریزی شدید شد بیاد سونوی واژینال نوشت که بیمارستانها اصلا انجام نمیدن مطب ها هم آخر هفته ها تعطیل هستن 


خونه ی بابام هستم از نیمه شب درد دارم صبح اصلا نمی‌تونستم از درد دراز بکشم زهرا بهم گفت دستت بذار روی شکمت قرآن بخوان انجام دادم دردم کمتر شد خدا خیرش بده . فردا عصر میرم سونو بعد جواب رو برای دکترم میبرم.


پسرکم دیشب هم شیر نخورد اما خیلی گریه کرد و منم باهاش گریه کردم از ساعت سه تا پنج روی پام خواب بود و پام رو تکون میدادم بعد گذاشتمش کنارم انگشتمو تو مشتش گرفت سرش رو چسبوند بهم بوسش کردم گفتم من کنارتم آروم بخواب بدون تو هیچ جایی نمیرم دیدم آرومه آروم خوابید .



نظرات 2 + ارسال نظر
تمشک شنبه 26 تیر 1400 ساعت 13:04 https://mahbubedelam.blogsky.com

ی چیزی توی دلم تیر کشید، خیلی خیلی مراقب خودت و بچه ها باش

فدای دلت عزیزم

ویرگول جمعه 25 تیر 1400 ساعت 23:02 http://Haroz.blogsky.com

الهی که هر چی خیره براتون پیش بیاد عزیزم
خیلی مواظب خودت باش

ممنونم عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.