خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

تب کردن پسرکم و سقط نی نی

جمعه صبح که درد شدیدی مثل درد پریودی داشتم تا دوساعت درد ولم نکرد و بعد خوب شدم و خوابیدم شب قبلش پسرم نذاشت بخوابم تو صدای ناله ی گل پسر بیدار شدم حس کردم چیزی بشدت ازم خارج شده  مامانمو صدا کردم گفت چی شده کل پسرم چشه گفت خوابه اما کمی تب داره همسرم پیش بابام تو مغازه بود  بهش زنگ زدم قطره استامینوفن و داروهای سرماخوردگی و تب سنج رو برو از خونه بیار بهش دارو دادم کمی بهتر شد اما اجازه نمی‌داد تب سنج رو بذارم دهنش و بعد از یک ساعت دیدم بدنش جوش شد طوری که دست منم داغه داغ بود بزور پاشویه کردیم گریه میکرد بهش شیر دادم خوابید اما خیس عرق بود قرمز شده بود و بدنش داغ تر میشد دیگه آماده شدیم بردیمش کلینیک کودکان و شلوغ بود و همه ی بچه ها تب داشتن شیفت یه خانم دکتر خوبی بود معاینه کلی کرد گوش و گلو حتی چشم ها رو هم معاینه کرد و تبش رو اندازه گرفت ۳۸/۵ درجه بود و گفت احتمال تشنج هست خیلی مراقبش باش داروها رو گرفتیم و برگشتیم 


خودم سقط کرده بودم بچه تب داشت از نظر روحی داغون بودم جلوی خانواده ام با همسر بحثمون شد یک هفته ست خونریزی دارم مادرشوهرم یه تماس نگرفت حالمو بپرسه جلوی در دید پسرم بغل مامانمه دید تب داره بازم زنگ نزد حال بچه رو بپرسه دیگه اینارو به روی همسرم نیاوردم اما گفتم تو رو فقط برا پول میخوان واجب نیست اگه ندارن برن شهر دیگه برای یک شب نزدیک یک میلیون ویلا کرایه کنن گفتم من همش تو خونه بمونم که زن برادرات برن کیف کنن گفت بعد قرض رو میدن گفتم بله اما بعد از چندماه که بی ارزش شد اونا میان خونه ی مامانت تو باید مرغ و میوه رو بخری هر کسی می‌ره میخوره خودشم بخره حقوق مامانت هشت میلیونه حقوق تو زیر سه میلیون پس پولهارو چکار می‌کنه همش میگه ندارم 


حرفام زدم به طرز عجیبی آروم شدم بعدش سکوت کردم داروی پسرم رو دادم تو بغلم خوابید انگشتمو گرفت که یعنی تنهاش ندارم بوسیدمش گریه کردم و تا صبح نخوابیدم هی پاشویه اش کردیم الآنم تب داره خودم هنوز کامل سقط نکردم

علایم سقط کردن

از پریشب حس کردم خونریزی بیشتر شد دیروز ساعت شش صبح درد داشتم و خونریزیم شدید شد تا دوازده ظهر موندم دیدم بهتر نشدم  تو گروه دوستان ناب که گفتم ترانه بهم گفت زود برو بیمارستان ...به  همسرم زنگ زدم گفت مرخصی میگیره میاد و من آماده بشم مامانم شهرستان بود خواهرم سرکار بود نمی‌دونستم پسرمو چکار کنم قرار شد با خودم ببرمش زنگ زدم مامانم گفت الان حرکت میکنیم خواهرم به زور یک ساعت پاس گرفت اومد پسرم رو با خودش برد رفتیم بیمارستان و به دکترم زنگ زدن تا مشخصات بارداری رو گفتن دکترم زود گفت فلانیه و داره سقط می‌کنه یا بستری بشه یا بره خونه فقط دراز بکشه اگه خونریزی شدید شد بیاد سونوی واژینال نوشت که بیمارستانها اصلا انجام نمیدن مطب ها هم آخر هفته ها تعطیل هستن 


خونه ی بابام هستم از نیمه شب درد دارم صبح اصلا نمی‌تونستم از درد دراز بکشم زهرا بهم گفت دستت بذار روی شکمت قرآن بخوان انجام دادم دردم کمتر شد خدا خیرش بده . فردا عصر میرم سونو بعد جواب رو برای دکترم میبرم.


پسرکم دیشب هم شیر نخورد اما خیلی گریه کرد و منم باهاش گریه کردم از ساعت سه تا پنج روی پام خواب بود و پام رو تکون میدادم بعد گذاشتمش کنارم انگشتمو تو مشتش گرفت سرش رو چسبوند بهم بوسش کردم گفتم من کنارتم آروم بخواب بدون تو هیچ جایی نمیرم دیدم آرومه آروم خوابید .



هوا خیلی گرمه و بخاطر بارداری گاهی بیش از حد گرمم میشه و بخاطر کمخونی و سردرد گاهی بیش از حد سردمه 

رختخواب تو پذیرایی پهن کردم کولر هم روی خنک ترین درجه گذاشتم پرده ی پذیرایی رو کشیدم تا گرما کمتر بشه در اتاقها رو بستم تا پذیرایی خنکتر بشه  پسر کوچولو غذا میوه و شیر نی دار خورد با وسایل آرایشی من بازی کرد لاک دستش دادم و روی پام خوابوندمش  و الان با آرامش دراز کشیدم و می‌خوام بخوابم 


غذام آماده ست همسر ساعت نه شب میاد گرم می‌کنه میخوریم دلم یه مسافرت به اردبیل و گردنه ی حیران میخواد همسر گفت اگه خونریزی بند اومد و استراحت نبودی می‌برمت همش تو خونه هستم خسته شدم کاش هوای اینجا خنک بود متاسفانه تا اواخر آبان گرمه و کولر روشن میکنیم.


پسر کوچولوم کمکم کار می‌کنه کوسن مبل رو بهم می‌ریزه و خودشم درستش می‌کنه اسباب بازی هاشو جمع می‌کنه دستشو میاره جلو می‌خنده میگه یا یا 

وقتی میریم خونه ی مادرشوهرم گوشی من و همسرم کلید خونه و سوییچ ماشین رو می‌ذاره تو دستهای کوچیکش و تو فکر خودش ازشون مواظبت می‌کنه اگه بلند بشیم و گوشیمون روی مبل باشه بازی رو ول می‌کنه میاد گوشی رو میده و می‌ره .


فدات بشم عشق مادر




ساک بارداری

یک شنبه نوبت سونوی تشکیل قلب داشتم همسرم مرخصی گرفت رفتیم ساک بارداری بود اما قلب تشکیل نشده بود گفت طبق این سونو الان چهار هفته و چهار روزی اما طبق آخرین پریودی نزدیک دو ماه باید باشی برو ببین دکتر چی میگه دکتر بهم گفت دو هفته ی دیگه برو سونو رو تکرار کن و تا اون موقع استراحت کن تا خونریزی بند بیاد اما خب پسرکم بهانه گیری می‌کنه و همش بغلمه .


خانواده ی همسرم بشدت عصبانی هستن چرا گذاشتی باردار شدی و تک فرزندی بهتره محل نذاشتم چون من خیلی از تک فرزندی بدم میاد دلم میخواد بچه ام خواهر و برادر داشته باشه عصبانی شدم گفتم اتفاقا بچه ی سوم هم میارم 


نمی‌تونستم ریسک کنم سقط کنم چون بار اول با دارو و درمان و دعا و نذر باردار شدم .


خدایا صبرم رو زیاد کن چون از دست خواهر شوهرم بخاطر حرفای بیخودی که زده عصبانیم 

خونریزی

دیروز رفتم مطب دکتر تا هم جواب آزمایشها رو ببینه هم برای درد سینه بگه چکار کنم برای درد سینه گفت اصلا هیچ دارویی نمیشه بخوری چون بارداری گفت سوتین تنگ بپوش و اگه خیلی درد کرد دوش آب گرم بگیر اما اصلا نذار پسرت دیگه از این سینه شیر بخوره چون باز از مغزت دستور  تولید شیر میاد و شیر خشک نمیشه 

گفت کم خونی داری ویتامین دی پایینه و قندت نزدیک مرزه اگه رعایت نکنی ممکنه دیابت بارداری بگیری و بطور عجیبی هر ثانیه هوس شربت خنک میکنم 

همچنان سردرد دارم دیروز سردردم شدیدتر شد با حالت تهوع و بدنم یخ بود اما از گرما داشتم میسوختم با بالا آوردن بهتر شدم پسرمم کنارم بود می‌گفت ماما ماما یعنی بیا پیشم بغلم کن یه لحظه نزدیک بود داد بزنم اما خودمو نهیب زدم گفتم خاطره ساکت امیررضا فقط یک سال و نیمه هست و چند ساعته بغلش نکردی براش امنیت بیار با داد بچه ازت دور میشه ...صورتمو شستم نشستم کنارش بغلش کردم روی پام نشست سرش رو به سینه ام چسبوند و نگام کرد لبخند زد گوشیم بهم داد به زبون خودش بهم میگفت برام پیام اومد چند دقیقه ای تو حیاط بودیم اما تهوع من بند نمیومد حس کردم چیزی ازم خارج شد فکر کردم ترشح هست و طبیعیه اما بعد از نیم ساعت که بهتر شدم رفتم دستشویی دیدم ای داد خونریزی دارم سریع رفتم بیمارستان برام سرم و آمپول نوشتن تا تهوعم رفع بشه و واقعا آب روی آتیش بود و خوب شدم اما تا الان هم سردرد رو دارم برای خونریزی شیاف برام نوشت و بهتر شدم 

دکتر شیفت و ماما هم دقیقا بهم گفتن لباس زیر تنگ بپوش تا شیرت قطع بشه تو نت خونده بودم بعضیا رد کردن بعضیا تایید و من دو روز آخری همین کارو کرده بودم از دیروز غروب حس کردم سینه ام سبک‌تر شده اما دکتر بهم گفت ممکنه عفونت کنه برام دارو نوشت اگه قرمز شد بخور.

امروز رو کلا دراز میکشم پسرم هنوز خوابه چون تا ساعت نزدیک چهار و پنج صبح بیدار بود و در آخر روی پام خوابید.