خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

بعد از سه روز تعطیلی خرداد رفتیم شهر محل تولد من و با فروش طلاهام و سکه های پسرم و وام  و قرض گرفتن یه زمین نیم پلاک خریدیم برای آینده ی گل پسرم ..خیلی خوشحال شدم.


پسرکم ماشاالله حسابی شیطون شده دیگه خودش از پله های سرسره بالا می‌ره و می‌خنده ..نمیتونه بگه کلید بجاش میگه الیل 


به موبایل یا تلفن میگه ا ؛اگه موبایلم زنگ بخوره تو دستش میگیره و بدو بدو ازم دور میشه میگه ا ا ا یعنی الو  اما اگه پیام برام بیاد هر جایی باشم میاد گوشی رو بهم میده یا دستش نرسه دستمو میگیره منو می‌بره نزدیک گوشی یعنی پیام برات اومد 


یک هفته ست عاشق آب بازی تو حیاط شده و چون حیاط موزاییک خیلی میترسم و یه حالت عصبی پیدا میکنم تصمیم گرفتم بجای تشت از امروز استخر بادی رو ببرم تو حیاط تا خوشحال بشه و کمتر توی حیاطی که خیسه راه بره 


بعداز گذشت یک ماه باز هم بخاطر دندونهاش اسهال گرفته و خدا خواهرم خیر بده ماه قبل بهم گفت فلان پودر رو استفاده کن زود خوب میشه دیروز تا دیدم اسهال داره زود پودر رو قاطی غذاش کردم دیدم بهتر شد.اسم پودر  کیدیلاکت هست 


گل پسری رو بخاطر بی تابی هاش بغل میکنم به لثه های ژل میزنم تا آروم بشه بهش آب میدم دراز میکشم خودش پیراهنمو میده بالا یعنی شیر می‌خوام و آرومه آروم می‌خوابه دستش روی پیشانیش می‌ذاره سرمو میچسبونم به دستش و غرق بوسه اش میکنم .


پسرم از قطره ی آهن بدش میاد به زور میخوره به هر طریقی خواستم ته خلقش بریزم تا به دندوناش نخوره فایده نداشت با اینکه زود هم بهش آب میدادم ..اگه کسی اینجا و میخونه میشه اسم قطره ی آهنی رو بهم بگه که دندون رو سیاه نکنه چون دندونای جلوی پسرم لکه گرفتن.









خیلی زیاد دوست دارم شیر شب پسرم رو قطع کنم اما خب موفق نمیشم البته اگه خونه خنک باشه پسرم کمتر بیدار میشه به همین دلیل دیگه تو اتاق خودمون نمیخوابیم باز هم کوچ کردیم به پذیرایی یا اتاق خواب روبروی اتاق خودمون چون اونجا خیلی خنده بهتره بگم سرده و راحت می‌خوابیم از طرفی هم وقتی روی تخت می‌خوابیم کمردرد میگیرم و فعلا امکان تعویض تشک تخت رو نداریم 


گل پسرم دندونای آخریش در اومدن هر وقت می‌خنده سفیدی دندونها رو میبینم عشق میکنم البته از بس نق میزنه و نمی‌ذاره قطره آهن به خوردش بدم دندونهای جلوییش کمی قهوه ای شدن.


بشدت عاشق هندوانه و خربزه ست کافیه هندوانه ببینه دیگه از کنارش تکون نمیخوره.

برای عروسی برادر همسر رفته بودیم آتلیه دیروز برای انتخاب عکس رفتم عکسهای پسرکم عالی بودن و شادی و خنده تو عکسهاش موج میزد.



پسرک شیرینم خوابیده منم کنارش دراز کشیدم هیچ کاری ندارم قراره شام حاضری بخوریم فردا شام هم مهمان دارم امشب باید بریم خرید کنم 

دیشب یهو همسر گفت موهای پسر رو کوتاه کنم چون تکون میخوره من باید بغلش کنم تا ی جا بشینه و برام جالبه دیگه اصلا سرشو تکون نمی‌ده تا تمام بشه فقط همین آخرای کار خسته میشه و نمیذاره 

خلاصه از دیشب حس میکنم یه بچه ی دیگه کنارمه و دلم برای جوجوی خودم تنگ شده 

هفته ی آخر ماه رمضان پسرم بخاطر دندونای عقبش اسهال شدید گرفت طوری که تو دو سه روز چهار بسته مای بیبی تمام کرد و چقدر لاغر شد بهم چسبیده بود فقط شیر میخورد گریه میکرد وسط گریه بوسم کرد اون لحظه انگار دنیا رو بهم دادن بغلش کردم گفتم بریم تو کوچه بازی کن همین که بردمش تو پارک میدوید و منم مجبور شدم بدوم همسایه ها میخندیدن گفتن از بس تو خونه ست داره کیف می‌کنه 



عروسی برادرهمسر

خب خداروشکر عقد و عروسی برادر همسر به خوبی و خوشی برگزار شد اول قرار بود فقط عقد کنون باشه اما بخاطر مسایل مالی و یه سری مشکلات دیگه همزمان عقد و عروسی انجام شد اما چون هنوز خونه نگرفتن عروس خونه ی پدرش موند البته ما بد می‌دونیم دختر شب عروسی با لباس سفید برگرده خونه ی پدرش خدای نکرده اتفاقی می افته انشالله که خیره و برای عروس داماد هیچ مشکلی پیش نیاد 


عروس خوشگل شده بود اما یه اشتباه بزرگش این بود اجازه داد مادرش و خاله ها و زن دایی ها و دختراشون همون سالن زیبایی عروس برن میکاپ همه ی فامیل عروس و خوده عروس یه شکل بود شنیون ها تقریبا مثل هم یعنی تنها تفاوت عروس با بقیه لباسش بود 


من هم بعد از سالن زیبایی زود آماده شدم پسرطلا هم آماده کردم با همسرم رفتیم آتلیه و عکس خانوادگی گرفتیم و با این حال اولین نفر از خانواده ی دامادکه آماده شدیم  ما سه نفر بودیم .






از شنبه ظهر تا این ساعت روی هم رفته ده ساعت نخوابیدم گیج خوابم و بی نهایت خسته 

پسرم بخاطر دندان هایش اسهال داره بدنش داغه اما تب ندارن و کل روز و شب در حال شیر خوردن و مک زدنه واقعا انرژی ندارم