خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

ساک بارداری

یک شنبه نوبت سونوی تشکیل قلب داشتم همسرم مرخصی گرفت رفتیم ساک بارداری بود اما قلب تشکیل نشده بود گفت طبق این سونو الان چهار هفته و چهار روزی اما طبق آخرین پریودی نزدیک دو ماه باید باشی برو ببین دکتر چی میگه دکتر بهم گفت دو هفته ی دیگه برو سونو رو تکرار کن و تا اون موقع استراحت کن تا خونریزی بند بیاد اما خب پسرکم بهانه گیری می‌کنه و همش بغلمه .


خانواده ی همسرم بشدت عصبانی هستن چرا گذاشتی باردار شدی و تک فرزندی بهتره محل نذاشتم چون من خیلی از تک فرزندی بدم میاد دلم میخواد بچه ام خواهر و برادر داشته باشه عصبانی شدم گفتم اتفاقا بچه ی سوم هم میارم 


نمی‌تونستم ریسک کنم سقط کنم چون بار اول با دارو و درمان و دعا و نذر باردار شدم .


خدایا صبرم رو زیاد کن چون از دست خواهر شوهرم بخاطر حرفای بیخودی که زده عصبانیم 

خونریزی

دیروز رفتم مطب دکتر تا هم جواب آزمایشها رو ببینه هم برای درد سینه بگه چکار کنم برای درد سینه گفت اصلا هیچ دارویی نمیشه بخوری چون بارداری گفت سوتین تنگ بپوش و اگه خیلی درد کرد دوش آب گرم بگیر اما اصلا نذار پسرت دیگه از این سینه شیر بخوره چون باز از مغزت دستور  تولید شیر میاد و شیر خشک نمیشه 

گفت کم خونی داری ویتامین دی پایینه و قندت نزدیک مرزه اگه رعایت نکنی ممکنه دیابت بارداری بگیری و بطور عجیبی هر ثانیه هوس شربت خنک میکنم 

همچنان سردرد دارم دیروز سردردم شدیدتر شد با حالت تهوع و بدنم یخ بود اما از گرما داشتم میسوختم با بالا آوردن بهتر شدم پسرمم کنارم بود می‌گفت ماما ماما یعنی بیا پیشم بغلم کن یه لحظه نزدیک بود داد بزنم اما خودمو نهیب زدم گفتم خاطره ساکت امیررضا فقط یک سال و نیمه هست و چند ساعته بغلش نکردی براش امنیت بیار با داد بچه ازت دور میشه ...صورتمو شستم نشستم کنارش بغلش کردم روی پام نشست سرش رو به سینه ام چسبوند و نگام کرد لبخند زد گوشیم بهم داد به زبون خودش بهم میگفت برام پیام اومد چند دقیقه ای تو حیاط بودیم اما تهوع من بند نمیومد حس کردم چیزی ازم خارج شد فکر کردم ترشح هست و طبیعیه اما بعد از نیم ساعت که بهتر شدم رفتم دستشویی دیدم ای داد خونریزی دارم سریع رفتم بیمارستان برام سرم و آمپول نوشتن تا تهوعم رفع بشه و واقعا آب روی آتیش بود و خوب شدم اما تا الان هم سردرد رو دارم برای خونریزی شیاف برام نوشت و بهتر شدم 

دکتر شیفت و ماما هم دقیقا بهم گفتن لباس زیر تنگ بپوش تا شیرت قطع بشه تو نت خونده بودم بعضیا رد کردن بعضیا تایید و من دو روز آخری همین کارو کرده بودم از دیروز غروب حس کردم سینه ام سبک‌تر شده اما دکتر بهم گفت ممکنه عفونت کنه برام دارو نوشت اگه قرمز شد بخور.

امروز رو کلا دراز میکشم پسرم هنوز خوابه چون تا ساعت نزدیک چهار و پنج صبح بیدار بود و در آخر روی پام خوابید.



از صبح ساعت نه و نیم بیدار شدیم بازی کردیم لباس شستم کفشهای خودم و همسرم رو تو حیاط شستم گل پسرم فیلم عروسی رو نگاه میکرد و همزمان سرسره بازی میکرد کامیونش پر از اسباب بازی بود همه رو وسط پذیرایی ریخت و هر یک دقیقه با یه وسیله ای بازی میکرد اما عشقش به سرسره بیشتره 

برای شیر بی تابی میکرد با هم کیک پختیم هر بار یه وسیله برمیداشت می‌رفت و باید میرفتم دنبالش و غش غش میخندید و گردنش رو بوس میکردم 

یک لیوان شیر بطری با پودر مغز پسته مخلوط کردم بهش دادم  خورد سرلاک بهش دادم و همینطور برنامه کودک تماشا میکرد تا اینکه ساعت دو و نیم ظهر شد و دیگه بهانه می‌گرفت پیراهنمو بالا میبرد خیلی مقاومت کردم و چند باری نزدیک بود دلم به رحم بیاد اما باز جلوی خودمو گرفتم بزووووور روی پام خوابوندمش و الان آروم خوابه اگه بذارمش زمین بیدار میشه ترجیح میدم همینطور کمرم بدون تکیه گاه خشک بشه اما بیدار نشه برای شیر گریه کنه.

پسرکم از یکشنبه سیزدهم تیرماه یادگرفته میگه دایی ...راه می‌ره دست میزنه می‌خنده میگه دایی و خیلی قشنگ دایی رو می‌کشه و عاشق فرم لبهاش میشم .


هر روز از نی نی جدید براش میگم و حس و حالم رو تو دفتر خاطرات پسرکم و همین دفتر خاطرات نی نی مینویسم .

شیر تو سینه ی چپم جمع شده سفت شده درد می‌کنه سه روزه بهش از سمت چپ شیر ندادم و هنوز خشک نشده و حتی یک قطره هم ازش نمیریزه ممنون میشم راهنماییم کنید .

امروز اومدم پیش مامانم تا گل پسرم مشغول بشه و شیر ظهر نخوره با گریه اش قلبم داره تیکه تیکه میشه تو اتاق دیگه هستم و صداش رو می‌شنوم از صبح شیر نخورد فقط شیر نی دار و یه کاسه سرلاک خورد هر کاری کردم غذا نخورد.


نمیدونم چکار کنم شیر تو سینه ام جمع شده سینه ام مثل سنگ و گلوله گلوله شده تا زیر بغلم درد می‌کنه مادرشوهرم میگه چون شیرت نمیریزه برو تو حمام بدوشش اما خب اینطور که شیر قطع نمیشه.


ب ن ...اینقدر گریه کرد اشک ریخت چهار تا انگشت با هم تو دهنش گذاشت مامانم دلش سوخت صدام کرد بیا شیر بهش بده

خب خداروشکر شیر صبح تا ظهر کامل قطع شده امروز ساعت هشت و نیم شیر خورد دیگه سرگرمش کردم تا نزدیک ساعت چهار عصر و اون موقع از شدت خواب خیلی نق زد و بهش شیر دادم و زود خوابید باید کم کم شیر عصر و شب هم کم و قطع کنم.


به راحتی و بدون کمک من و همسرم با سرسره بازی می‌کنه عاشق فیلم عروسی مون شده و روزی ده بار باید تماشا کنه 

گل پسرم اگه ذره ای اشغال تو خونه ببینه با اون انگشتهای کوچیکش برمیداره و می‌ره میندازه تو سینک ظرفشویی چون سطل اشغال رو جمع کرد می‌رفت درش رو برمیداشت 


بینی اش رو میچسبونه به بینی ام و بازی می‌کنه تا گوشی کسی زنگ میخوره یا صدای آیفون رو می‌شنوه زود میگه چی بود کی بود  


عاشق اینه تو خیابون دستش رو رها کنم و شروع به دویدن کنه و غش غش بخنده وقتی میبرمش پارک شهرکمون دستم رو ول می‌کنه و برای خودش راه می‌ره بچه ها رو میبینه میایسته کنارشون و بای بای میکنه