خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

روزهای آخر بارداری

امروز ۳۷ هفته و دو روزمه و به امید خدا دوشنبه زایمان میکنم ..دل تو دلم نیست تا زودتر زایمان کنم و دخترکمون رو ببینم پسرکم هر روز میگه مامان میخوایی بری پیش خانم دکتر آجیم رو بیاری و اون لحظه بغلش میکنم و ماچ بارونش میکنم گاهی اوقات حسودی می‌کنه هنوز هدیه براش نگرفتم که موقع ترخیص بگم اینو آجی برات خریده .

ساک خودم و نوزاد رو بستم همراه مدارک گوشه ی تخت آماده هستن هفته ی قبل تو ۳۶ هفته و دو روز شکم درد گرفتم بستری شدم گفتن دهانه رحم بازه و باید عمل بشی قبول نکردم گفتم اینطور بچه باید بره تو دستگاه گفتم احتمالش هست چون نارسه دیگه یک شب بستری بودم فرداش قبول نکردم عمل بشم و مرخص شدم 

الان راه رفتن و نشستن خیلی برام سخت شده تا میشینم روی خط بخیه ی سزارین قبلی لگد هاشو حس میکنم همسرم شبها آشپزی می‌کنه روز هم میرم پیش مامانم .

فقط خونه خودم راحتم خیلی معذب میشم وقتی میرم جایی البته هر روز که میرم پیش مامانم موادغذایی میبرم که یه وقت تو دلشون چیزی نگن.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.