خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

روزهای کرونایی بدجور زندگی ها رو مختل کرده کلی کار دارم انجام بدم بخاطر کرونا نمیتونم برم خرید و واقعا تو خونه موندن خسته ام کرده 

با کلی وام و قرض و پس انداز تونستیم سی و پنج میلیون جمع کنیم و به امید خدا می‌خواییم ماشین بخریم.


مادرشوهرم عصری اومد پیشم و صد و پنجاه به پسری هدیه داد و لباس هم واسش خرید دستش درد نکنه.

خوابم کمتر از قبل شده چون باید شیر بدوشم تا سینه ام باز عفونت نکنه و کلی از انرژیم  کم ش ده اما باز هر طور شده ظاهرمو حفظ میکنم.


پسرم امروز دوماه و بیست و دو روزش شده صبحها که بیدار میشه بهش سلام صبح بخیر میدم تا عادت کنه و اونم در جوابم لبخند میزنه لبخندی که حتی چشمهاشم می‌خنده و این لبخند از هزار ساعت خوابیدن بیشتر بهم انرژی میده مادرم میاد با هم صبحانه میخوریم و بعد می‌ره منم   تی وی روشن میکنم و آهنگ میذارم و با پسرک می‌رقصم و میذارمش روی تشکش و میرم شام آماده میکنم  و وسط کار چند باری  پسرکم گریه می‌کنه و از کار عقب میمونم و خلاصه ساعت دو که شد میرم خونه ی بابام و اونجا اگه گل پسرم اجازه داد میخوابم 



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.