خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

نوه ی شیطونِ ما

هر تزیناتی نمدی که برای پسرکم آماده کردم  نوه ی گرامی باهاشون بازی کرد بعد گفت آله من _نی نی ، یعنی برای من یا برای نی نی و اینطور شد که نخواستم بعدا حسادت کنه گفتم خاله جون برای تو درست کردم بعد دوباره برای نی نی هم درست میکنم یهو دیدم اومد دستاشو درور گردنم گذاشت بوسم کرد و بدو بدو مامانش رو صدا میزد تا نشونش بده..نمدهام تقریبا تموم شدن و الان دیگه نمیتونم زیاد راه برم تا بخرم یا بشینم و بدوزم دیگه گمونم تا بعد از بدنیا اومدن نی نی هر وقت بتونم رراش اماده کنم.


پسر خواهری خودکارمو برمیداره و از تو کشو یه دفتر میاره خط خطیش میکنه و میگه بابا منم میگم بیا تا بهت مشق بگم و اونم یعنی مینویسه و جالب اینجاست دفتر رو از خودش دور نمیکنه و به بابام میگه بابا بابا بابا دَبدَر من (دقیقا سه بار بهش میگه بابا)


از چهارشنبه تا الان سمت راست نافم خیلی درد میکنه و با حداقل ربع ساعت باید نفس عمیق بکشیم تا شاید کمی آروم بشه  گرم که نگهش میدارم بهتر میشه مادربزرگم بهم گفته بود اگه سرمابخوری زود خوب نشی ممکنه بچه تو شکمت قولنج کنه و شکم درد بگیری حالا نمیدونم دلیلش چیه..تو نت خیلی سرچ کردم اما به چیزی نرسیدم عصر نوبت دکتر دارم ببینم اون چی میگه. 

امروز ۳۶ هفته شدم حالا عصر ببینم دکترمم میگه ۳۶ هفته هستم یا باز تغییر میکنه.


همچنان بین زایمان طبیعی و سزارین دو دلم ..تو اینستا پیج ماما پریسا قهقهرایی و قاسمی رو نگاه میکنم میبینم کله های بچه هایی که طبیعی بدنیا میان یه جوریه میترسم بعد سر بچه ام اونجور بمونه حالا منتطرم تا فرزانه جان بیاد و خاطره زایمانشو بگه . ممنون میشم با جزییات از زایمان طبیعی و دردش بگین تا بتونم تصمیم بگیرم.


دیشب همسری و بابا و داداشم میگفتن اگه جنگ بشه ما میریم و ترس برم داشت...ترس از دست دادن عزیزانم ....ترس انتظار کشیدن...ترس دلتنگی ...پسر عمه ام شهید شده و بعد از شانزده سال یه پلاک و دو تکه استخوان برای خانواده اش آوردن ، دختر عمه ام سیزده سال با ما همسایه بود هنوز هم انتظار کشیدناش یادمه ...هنوز یادمه وقتی خواب میدید یه خبری از برادرش آوردن چطور پیش مامانم درد و دل میکرد و اشک میرخت ...


خدایا به مهربانیت قسمت میدم دیگه هیچوقت با مرگ عزیزی منو امتحان نکن ..قسمت میدم جنگ رو از کشورم خانواده ام و مردمم دور کن

نظرات 1 + ارسال نظر
ترانه یکشنبه 15 دی 1398 ساعت 20:00 https://daftare-zendegiye-man.blogsky.com/

آخی املا نوشتنشخدا حفظش کنه
نگران دردت نباش.طبیعیه.تو حاملگی فقط شاخ در نمیاری,بقیه طبیعیه
الهی که جنگ ازمون دور باشه و به خیر بگذره

ممنونم عزیزم همچنین دو تا گل پسرای خودت و پسر خواهرت...
اره دکتر گفت طبیعیه
ان شاالله واقعا وحشتناکه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.