خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

این هفته نوبت دکتر داشتم طبق معمول باز لیست خرید نوشتم اما فقط یک موردش به سرانجام رسید.


از دکترم درمورد زایمان طبیعی پرسیدم گفتم نمیخوام برش بخورم تو اینستاگرام ماماها و دکترهای زنان مینویسن بدون برش آیا درسته گفت خاطره جان کلا هر چیزی طبیعیش خوبه زایمان هم اونی خوبه که از اول خلقت بوده اما نمیشه بدون برش باشه بچه که بخواد خارج بشه خود بخود خودش برش میخوره اگر بخوای زایمان فیزیولوژیک انجام بدی شاید برش نخوری یا حداقل بخیه کم باشه اما چون تو همش استراحتی و ورزش بارداری هم انجام ندادی قطعا برات سخته پرسیدم خودت سزارین بودی گفت اره دوتا دخترام رو سزارینی بودم چون حقیقتش جرات زایمان طبیعی رو نداشتم اگه تو شهامت داری عالیه و بدون زایمان طبیعی بهتره .


برام سونوی سی هفته نوشت و گفت هجدهم همین ماه باز برم مطبش و جواب سونو رو ببرم ببینه.


برگشتن با مطب چشم پزشکی تماس گرفتم و برای چهارشنبه شب بهم نوبت داد گفتم نمیتونم زیاد تو مطب بشینم گفت پس ساعت ده و نیم شب بیا قبلش حتما تماس بگیر.


دیرشب هم فیلم و عکس عروسی رو تحویل گرفتیم گفت برای اشانتیون یه روز هماهنگ کن سونوگرافی و یه دست لباس بچه بیار تا ازت یه عکس بگیریم.


برادر همسر هم گفت من این دختر رو میخوام و با مادرش و زن عموش و عنوش و پسرعموش رفتن خونه ی دختر مهریه هم ۴۰۰ تا سکه بود نشون نامزدی رو دستش کردن برگشتن همسرجان و خواهرش بشدت مخالف هستن و خیلی باهاش صحبت کردم حداقل همراهش برو گفت محاله و نرفت  مادر همسر هم گفت حتی یک روز هم نمیخوام با من زندگی کنی و از الان دنبال خونه ست.بهم گفت خاطره همسرتو راضی کن مخالف سرسختیه خواهرمم مخالفه استرس دارم گفتم والا فامیلتون رو بهتر میشناسید شاید بقیه بهتر میدونن و اگه میخوایی تمامش کنی همین الآن تمام کن الکی با دل خودت و دختر مردم بازی نکن گفت محاله تمام کنم من و دختر همدیگرو میخواییم 


دیشبم دامادشون گفته پشیمون شدم همراهش رفتم اصلا احترامی نذاشتن و منم از الان مخالفم.

نظرات 2 + ارسال نظر
فرزانه چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 12:13 http://khaterateroozane4579.blogfa.com/

انشالله که زایمان هر دومون راحت باشه خاطره جان
عجب پس اخر برادرشوهر کار خودشو کرد

ان شاالله....بله و هنوز کل خانواده مخالف هستن

ترانه سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 20:02 https://daftare-zendegiye-man.blogsky.com/

موقع زایمان به خودم دلداری میدادم همه زاییدن و کسی طوریش نشد,پس تو هم میتونی
ایشالا که به سلامت زایمان میکنی.

در مورد برادرشوهرت تو دخالت نکن.ایشالا خوشبخت بشن اما خاطره من چشمم آب نمیخوره متاسفانه

پس منم میتونم ان شاالله....
نه کاری ندارم ...همسر هم میگه چشمم آب نمیخوره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.