خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

کنسل شدن نامزدی برادر همسر

تا این لحظه قرار بر این شده که کلا نامزدی کنسل بشه برای من هزینه ی نشون نامزدی رو خواهر شوهرم داد و برای برادر شوهرمم قرار شد باز اون پول بده گفت خودم شاغلم دوست دارم به برادرام کمک کنم و مثل اینکه موقع خرید دختر هم بردن تا واسش خرید کنن دختره گفته بود حالا  که خواهرت و مادرت میان منم خواهرم یا زن داداشمو میارم و پسره گفته بود حق نداری کسی بیاری عادت کن از الآن هی نگی کی بیاد کی نیاد  وقتی دختره خواست لباس مجلسی برای شب نامزدی برداره به پسر گفت باید خودت پولشو بدی یا خودم و دوست ندارم خواهرت حساب کنه توی خیابون به این دلیل بحث کردن و از قبلش هم بحث کرده بودن و خرید نصفه موند برگشتن خونه و دیروز صبح مادر شوهرم و برادر شوهرم وسایلی که خریدن رو برمیدارن و بدون هماهنگی با همسری میرن خونه ی دختره و برادر همسر میگه ببینید هر چیزی خواست براش خریدیم اما چطور رفتار میکنه پدر دختره اولش فکر میکرد مقصر دخترشه و باهاش دعوا کرد اما بعد دید پسره هر چی میخواد میگه گفت این پسر بدرد ما نمیخوره و فردا روزی ممکنه مثل داماد قبلیمون بشه که الان دخترم یک ساله اومده قهر و داره طلاق میگیره 


همسر بهشون  میگه شما که عقل ندارید حداقل با یه عاقلی حرف بزنید مشورت کنید بعد انجام بدید ...دیشب داییِ دختره ساعت دوازده شب با برادر شوهرم اومدن جلو خونه ی ما که حرف بزنن همسرم گفت برید خونه مادرم تا بیام ( گفت بهش نگفتم بیایین اینجا چون فامیل خودمو بهتر میشناسم و بعد میگفت تو که فردا میری سرکار زنت هم بره خونه پدرش یا مادرت اینا بیان اینجا و باید بفکر شام و ناهار برای این بودم و تا شنبه از جاش تکون نمیخورد ) داییِ دختر گفت یه سری شرایط دارن که مهریه از هزار تا شروع میشه حالا شاید تو مجلس کمتر بشه ( نمیدونم شهر و استانهای دیگه چه رسمی دارن اما ما رسم داریم وقتی مردهای فامیل برای نامزدی جمع میشن تعداد بالا سکه پیشنهاد میدن و هر کسی یه مقداری ازش کم میکنه تا همه به تفاهم برسن ...من از این رسم متنفرم انگار میخوان گوسفند بخرن که چونه میزنن) و پسر باید همه ی وسیله های زندگی بخصوص درشتها رو بخره ما فقط وسایل اشپزخونه به دختر جهیزیه میدیم ، جشن عروسی هم قبوله با ازدواج آسان بگیره اما اگه سالن آرایشگاهش معروف نباشه باید هزینه ی آزاد پرداخت کنه تا جای معروف بره همه شرایط رو پسر قبول کرد اما همسرم گفت بنظرم کلا کنسل بشه چون زندگی ای که اولش اینطور باشه خدا میدونه آخر و عاقبتش چیه و در آخر خواهر شوهرم و مادر شوهرمم با همسرم موافق شدن و پسر هم شماره ی دختر رو پاک کرد اما همسر میگه میدونم تا صبح باز ادامه میدن و پسر میگه میخوامش .


همسر به برادرش گفت من حوصله ندارم فردا روزی باز زن تو زنگ بزنه که بحثمون شده و آرامش زندگی منو بگیرین حداقل بذارین من راحت باشم و اینقدر با اعصاب من بازی نکنید به همسر گفتم ببین نباید انتظار داشته باشی زود برادرت قبول کنه چون دو سه ماه با هم در ارتباط بودن  بیرون رفتن وابسته شدن و الآن قلبشون داره حرف اول رو میزنه بهش زمان بده گفت میدونم اما باید بفهمه این نامزدی بهم بخوره بهتره تا فردا روزی با بچه تو دادگاه بچرخن...

واقعا میدونم چه لحظه هایی رو دارن میگذرونن امیدوارم هر چی خیره برای جفتشون پیش بیاد.

نظرات 1 + ارسال نظر
فرزانه پنج‌شنبه 23 آبان 1398 ساعت 09:41 http://khaterateroozane4579.blogfa.com/

انشالله هر چی خیره پیش بیاد
ولی بنظر منم این ازدواج اصلا عاقلانه نیست وقتی از همین اول با این همه بحث و اختلاف شروع بشه !!
من و همسر خودمون دو تایی توافق کردم چون سال تولدمون 1365 هست فقط 65 تا سکه مهریه تعیین کنیم و خانواده مم راضی کردم و اصلا مراسم بله برون نگرفتیم که کسی بخواد حرفی بزنه
منم از مراسم بله برون بیزار بودم . یعنی چی این رسم های مزخرف ؟؟؟ واسه همین کلا این مراسم را واسه خودم حذف کردم
هر کی باید از خودش شروع کنه

ان شاالله...خبر ندارم دیگه چکار کردن و کلا عادت ندارم بپرسم تا خودشون بگن نمیخوام فکر کنن فضولوم هر چند هستم و دارم میترکم
یه جورایی هم سن هستیم من چهار روز قبل از عید بدنیا اومدم شناسنامه ام ۶۶ شد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.