خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

حس اولین بار

ساعت شش صبح بیدار شدم می خواستم به خواهرم بگم ازم نمونه بگیره تا باز یه چکاپ برای کبد و صفرا انجام بدم اما اگه لامپ روشن میشد بچه ی خواهرم بیدار میشد و گریه میکرد ساعت هفت و نیم به همسر پیام صبح بخیر دادم و پرسیدم رفت یا نه که گفت یک ساعت قبل رفتم کمی بعد بلند شدم  صبحانه و داروها رو  خوردم و خوابیدم هر ربع ساعت بخاطر کمر درد بیدار و با زحمت جابجا میشدم 


امروز اولین روز مهرماه ۹۸ ساعت نُه صبح بود که حس کردم نی نی لگد زد فکر کردم اشتباه میکنم اما باز دو سه بار دیگه تکرارش کرد دستمو روی شکمم گذاشتم بعد آروم شد بهش گفتم شرمنده عمرا اگه بیدار بشم بزار بخوابم  حسم تو اون لحظه غیر قابل توصیفه خیلی حس شیرینی بود ....الهی نصیب هر کسی که آرزشو داره بشه


پسر خواهرم ماشاالله شیطونه تا میاد طرفم از ترس بلند میشم میشینم بعد دستمو میگیره یعنی بیا بخوابیم دلم لک زده برای بغل کردنش ، از اردیبهشت تا حالا بغلش نکردم ...جدیدا عادت کرده گاز میگیره دیشب موقع شام قاشق چنگال رو ازش گرفتم و اونم خم شد گازم بگیره دستش رو گرفتم اخم کردم گفتم خیلی کارت بده برو پیش مامانت بشین تا یک ساعت باهام قهر بود نگاهمم نمیکرد گمونم این که الآن میگه بیا بخوابیم میخواد گازم بگیره

نظرات 1 + ارسال نظر
فرزانه پنج‌شنبه 4 مهر 1398 ساعت 10:47 http://khaterateroozane4579.blogfa.com/

عزیزم حالا وقتی لگد زدناش بیشتر بشه و محکم تر حسابی کیف میکنی

وای فرزانه جان اول صبح طوری محکم لگد میزنه که حتی بدون دست گذاشتن روی شکم هم حسش میکنم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.