خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

جابجا شدن

این پست همش غیبت کردنه چون الآن بشدت عصبی شدم 


 روزها درگیر اسباب کشی هستیم و هوای اینجا بشدت گرمه طوری که وقتی از درِ خونه میزنم بیرون و عینک افتابی میزنم بسرعت شیشه های عینک بخار میگیره و بوی شرجی رو حس میکنم دیشب خواستیم یخچال و فرگاز رو ببریم تو خونه ی جدید و برادرشوهرم ماشینش پژو وانتِ بهش گفتیم بهانه آورد که درش باز نمیشه و خرابه اما با توجه به شناختی که من ازشون دارم میدونم بخاطر بنزین و گاز ماشین  نیومد درآخر به بابام رو زدم ماشینش رو گرفتیم و تنها کمکی که برادرشوهرم کرد این بود که اومد خونه رو دید و این روزها واقعا اعصابم خرابه و دیشب دیگه بهش گفتم که تو چرا اصلا کمک نمیکنی مگه برادر نیستی حالا یه کمکی کنی جای دوری نمیره برادرتونه گفتم نوبت شما هم میشه با پررویی گفت اگه پول میدین تا بیام اگه قراره مجانی کار کنم به من چه بیام کمر درد بگیرم گفتم برات متاسفم و دیگه چیزی نگفتم


دیگه هیچ وسیله ای نمیبرم تا دوشنبه که برادرم بره سرکار بعد میگم حالا بیا وسیله هارو ببر دیگه پررو شدن همه چی رو هی میندازن گردن خانواده ی من و خودشون رو کنار کشیدن...


بیشتر از این عصبانیم که حتی یه پارک هم سخته بریم خانواده ی شوهرم تا میبینن هوا خنکه میرن تو پارکها میشینن و شام میخورن اما حتی یه تعارف نمیکنن شما هم بیایین 


خواهرشوهرم مرتب پیشم بدگویی عروس بزرگه رو میکنه اما هروقت میبینمشون با هم هستن نمیدونم چرا حس میکنم پیش اونم بدگویی منو میکنه چون جاریم هر وقت منو میبینه یه جوری نگاهم میکنه اون سری داشت بدگوییش رو میکرد گفتم تو که میگی اینطوره و اخلاقاتون جور نیست پس چرا ازعید تا حالا سه بار سفر خارج از استان و چندتا سفر استانی و پارک رفتنهاتون با هم هست دیدم سکوت کرد و نمیدونست چی بگه گفت مجبور میشم خودشون میان دیگه حرفی نزدم گفتم بزار فکر کنن من خرم و نمیفهمم 


حس میکنم دوست ندارن جاری ها  با هم درارتباط باشن 


دکتر متخصص داخلی گفت برای کبد باید بری فیبرواسکن تا نظر نهایی رو بدم و توی ایران فقط سه تا بیمارستان این دستگاه رو دارن و دستگاه شهر ما خرابه تا دو هفته ی دیگه اگرررر بشه تعمیرش کنن همچنان دلم لک زده قورمه سبزی و قلیه ماهی  یا کتلت و فلافل بخورم 

نظرات 1 + ارسال نظر
فرزانه پنج‌شنبه 7 شهریور 1398 ساعت 10:51 http://khaterateroozane4579.blogfa.com/

عجب برادر شوهر بی خیری
به نظرم بهتره تا خواهر شوهرت شروع به غیبت میکنه بحث را عوض کنی و وارد بازیش نشی

واقعا بی خیره
هر حرفی راجب کسی بزنن من سکوت میکنم کلا تو خونه شون شنونده هستم من حتی شماره ی جاری یا خواهرشوهر رو ندارم کلا هر ارتباطی داشته باشیم فقط تو خونه ی مادرشوهرمه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.