-
مهمونیِ مادر شوهر
یکشنبه 21 مهر 1398 10:54
مادر شوهرم پنج شنبه غروب تماس گرفت تا نوه ی دختریش رو برای نیم ساعت بذاره پیشمون بره خرید میوه و بیاد اما نیومد دنبالش تا ساعت ده شب خب من پیش خانواده ام بودم خودم مهمانم نمیتونم که هر شب مهمانم براشون بیارم و دقیقا هم موقع شام میفرستتش ..ده روز اول مهرماه مسافرت بود منم به روی خودم نیاوردم دختر رو کجا میذارن چون...
-
دکتر گفت نگران نباشم
چهارشنبه 17 مهر 1398 00:55
-
همسرِ حساسِ من
سهشنبه 16 مهر 1398 09:29
وقتی میریم خونه مادرشوهرم ( البته از اول بارداریم تا الآن فقط سه بار رفتم چون همش استراحت بودم یا مادرشوهرم خونه نبود) اگه بخوام دراز بکشم و بالشی توی پذیرایی باشه همسرم خیلی راحت و بلند میگه خاطره صبر کن برات بالش بیارم این بالش فلانیه ( برادر کوچیکشو میگه ) نمیخوام ازش استفاده کنی یا مثلا مادر شوهرم ماه قبل دو شب...
-
گر نگهدار من آن است.....
سهشنبه 16 مهر 1398 08:56
دختر عمه ام پیام داده خاطره سونوی کبد رو انجام دادی یا نه بهش جواب دادم هنوز دستگاه فیبرو اسکن درست نشده و منتظرم تا تعمیر بشه گفت پس حتما پیگیر باش گفتم باشه توی استانمون فقط همین یه بیمارستان این دستگاه رو داره و دقیقا فقط هم سه شنبه ها انجام میدن حالا از صبح زود هر چی زنگ میزنم ببینم درست شده که برم نوبت بگیرم یا...
-
عکس(رمز قبلی)
چهارشنبه 10 مهر 1398 10:01
-
روزمرگی
یکشنبه 7 مهر 1398 09:48
خداروشکر از دیروز کمردردم کم و بعد قطع شده اما باز درد پا شروع شده و کلافه ام کرده ..مصرف لیمو ترش و ماست هم دارم کم کم قطع میکنم چون معده ام رو بشدت اذیت میکرد به همسر میگم هوس ماهی کبابی کردم میخره و بعد میگه خاطره جان تو نت خوندم گلابی برای زن باردار که کبدش چربه مفیده یه سبد کوچیک خریدم روزانه بخور حالا که برای...
-
سوپرایز مادر جان و خواهری
پنجشنبه 4 مهر 1398 13:14
سه شنبه صبح زود مامانم مشغول ناهار پختن بود تند تند کارهاشو انجام داد بعد دیدم از قلکی که برای پس انداز بود پول برداشت و بهم گفت خاطره اینارو بشمار تا بیام و بعد پرسید تو که مسول صندوق خانگی هستی کی هنوز قسطش رو نداده جوابشو دادم بعد گفتم حالا کجا میخوایی بری و این پولها واسه چیه گفت میخوام یه حساب باز کنم کسی ندونه...
-
پست شخصی
سهشنبه 2 مهر 1398 15:06
-
حس اولین بار
دوشنبه 1 مهر 1398 13:25
ساعت شش صبح بیدار شدم می خواستم به خواهرم بگم ازم نمونه بگیره تا باز یه چکاپ برای کبد و صفرا انجام بدم اما اگه لامپ روشن میشد بچه ی خواهرم بیدار میشد و گریه میکرد ساعت هفت و نیم به همسر پیام صبح بخیر دادم و پرسیدم رفت یا نه که گفت یک ساعت قبل رفتم کمی بعد بلند شدم صبحانه و داروها رو خوردم و خوابیدم هر ربع ساعت بخاطر...
-
همچین همسری دارم من
یکشنبه 31 شهریور 1398 20:15
روبروی تی وی دراز کشیدم سریال سالهای دور از خانه رو تماشا میکنم همسرجان هم روی مبل نشسته و زُل زده بهم و حس میکنم رفته تو فکر بهش میگم چیزی شده میگه خاطره میدونم دکتر گفته نباید بشینی یا سرپا بایستی اما وقتی میری حمام تا موهات خیس بشه زود گردنت رو لیف و صابون بکش چرک چرکی شده از بس این چند ماه استراحت مطلق بودی درست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 شهریور 1398 16:31
استراحت مطلق آدم رو تنبل میکنه بازم مثل اوایل بارداریم بیشتر روز رو میخوابم البته شبها تا نیمه شب از درد بیدارم ولی خداروشکر کمردردم بهتر شده و با مصرف داروی جدید دیگه شکمم سفت نیست و همیشه نرمه اما اینبار درست زیر سینه و سمت راستم درد میگیره کم کم اون قدر زیاد میشه که به سمت چپ بالای شکمم نفوذ میکنه و در آخر پشت کتف...
-
علایم زایمان زود رس
پنجشنبه 28 شهریور 1398 01:13
این یک هفته کمردرد شدیدی داشتم روز جمعه وقتی دراز کشیده بود با هزار درد و بدبختی میتونستم پامو تکون بدم جابجا شدنم که مصیبتی بود شکمم کاملا سفت بود با دراز کشیدن چند ساعته بهتر شده بودم اما تا یه کم مینشستم باز کمردرد میگرفتم دیشب شکمم رو با روغن زیتون ماساژ دادم اما تا نزدیکهای ساعت چهار صبح از کمردرد و پا درد...
-
سونوی آنومالی
یکشنبه 24 شهریور 1398 10:40
میخوام سونوی آنومالی رو اینجا ثبت کنم تا برای همیشه برام زنده بمونه هفته ی قبل که ۱۸ هفته بودم باید میرفتم سونوی آنومالی و آزمایشات رو انجام میدادم اما چون تعطیلات بود و دکترها مسافرت بودن و منم گفتم هوا گرمه این همه راه نرم و دیروز یعنی روز شنبه عصر به تاریخ 23 شهریور رفتم هزینه ی آنومالی و بررسی دهانه ی رحم با هم...
-
نا امنی و بازی کردن با آبروی خانواده ها
چهارشنبه 13 شهریور 1398 15:35
نمیدونم چرا اینقدر تو جامعه نا امنی شده چرا به راحتی با آبروی دختر و عزت پدری بازی میشه و کسی نیست تا جلوی این کارها رو بگیره دختر همسایمون راهنمایی هست با مردِ متاهلی نزدیک شهرکمون دوست شده بعد از مدتی ساعت چهار عصر با آقا میره بیرون و اونم نامردی میکنه با دو سه نفر دیگه میبرنش یه شهر نزدیک اینجا و چند نفری بهش تجاوز...
-
استرسهای طبیعی یا غیر طبیعی
دوشنبه 11 شهریور 1398 10:11
نمیدونم چرا استرس دارم میترسم سونوگرافی برم و بگن خدای ناکرده بچه مشکلی داره یا بعدا بدنیا بیاد و مشکل داشته باشه اون قدر استرس دارم که نمیتونم راحت باشم خونه مورچه و مارمولک زیاد داشت شوهرم سم پاشی کرد و یه قسمت از لوله ی گاز رنگ نداشت اونم رنگ امیزی کرد این دو مورد خیلی پرخطره و یکی از علل اوتیسم در فرزندانه هر چی...
-
ترسِ خوابهای آشفته
پنجشنبه 7 شهریور 1398 14:04
یکبار داغ عزیز و برادر جوان رو دیدم و هنوز تا هنوزه باهاش کنار نیومدم و همیشه میگم خدایا تا وقتی زنده هستم داغ عزیزهامو نبینم چند روزه خوابهای آشفته و مرگ میبینم وقتی توی خواب بهم خبرِ مرگِ یکی از عزیزترینهامو میدن اینقدر جیغ میکشم و توی سر خودم میزنم که حس میکنم با جیغ و شیونهای خودم بیدار میشم میترسم از این خوابها...
-
جابجا شدن
چهارشنبه 6 شهریور 1398 13:14
این پست همش غیبت کردنه چون الآن بشدت عصبی شدم روزها درگیر اسباب کشی هستیم و هوای اینجا بشدت گرمه طوری که وقتی از درِ خونه میزنم بیرون و عینک افتابی میزنم بسرعت شیشه های عینک بخار میگیره و بوی شرجی رو حس میکنم دیشب خواستیم یخچال و فرگاز رو ببریم تو خونه ی جدید و برادرشوهرم ماشینش پژو وانتِ بهش گفتیم بهانه آورد که درش...
-
خستگیِ روح و روان
دوشنبه 4 شهریور 1398 15:20
ذهنم خسته ست فکرهای زیادی توی سرم میچرخن و اذیتم میکنن دیروز داشتم نماز میخوندم اما اصلا حواسم نبود چی میگم و بعد از نماز همونطور نشستم و گریه کردم دلم گرفته دلم یه جوریه از بی معرفتی آدمهای اطرافم دلخورم در برابر حرفهاشون سکوت میکنم و این سکوت در نظر اونها تایید و فکر کردن به حرفاشونه اما در نظر من بی معرفت نشون دادن...
-
سالگرد ازدواج
جمعه 1 شهریور 1398 10:01
دیروز اولین سالگرد ازدواجمون بود هیچ جشن و کادویی نگرفتیم بجاش شوهرم از رستوران شام گرفت و آورد همه با هم خوردیم و گفتیم و خندیدیم کیک هم نگرفتیم چون برای من ضرر داشت شوهرم وقتی شام سفارش داد گفت یه پُرس برنج بدون روغن و سینه ی مرغ کبابی بدون نمک باشه ...آخ که چقدر دلم میخواد کله پاچه بخورم
-
از همه جا نوشت
پنجشنبه 31 مرداد 1398 20:17
دیروز عصر با خواهری رفتیم سرویس خواب نوزاد ببینیم میخواستم سفید بخرم چون از رنگی ها خوشم نمیاد سفید هم شیکتره و هم اینکه زود از مُد نمیره ....رفتیم منطقه ای که میدونستم قیمتش مناسبتره و برای خواهرزاده ام از اونجا سیسمونی خریدیم کمد و ویترینها و تختهای شیکی داشت اما وقتی قیمتها رو دیدم شوکه شدم تخت و یه کمد نزدیک چهار...
-
خراب شدن تبلت
جمعه 25 مرداد 1398 16:12
شارژر تبلتم خراب شده بزور شارژ میکرد اما از چهارشنبه شب وقتی دیدم هر کار میکنم شارژ نمیشه حالا نمیدونم از شارژره یا تبلتم خراب شده همه ی برنامه ها روی تبلتم نصب شده واتساپ تلگرام و اینستاگرام ....از همه مهمتر تمام عکس و فیلمهای نانزدی عقد و عروسیم و فیلمهای پادشاهمون که همون نوه ی عزیزمونه همه توی تبلتم بودن و ناراحتم...
-
در هم نوشت
سهشنبه 22 مرداد 1398 14:54
اصلا راجب سنگ صفرا و کبد چرب توی نت تحقیقی نکردم حوصله هم ندارم روزگار یادم داده صبوری کنم تا ببینم دکترها چی میگن برای گذروندن ساعتها جدول حل میکنم تا خسته بشم بعد میخوابم تی وی هم که نگاه میکنم فقط چشمم به صفحه اش دوخته شده و فکرم جای دیگه ست بغض سنگینی راه گلومو بسته حوصله ی حرف زدن با کسی هم ندارم خیلی گشنمه اما...
-
هر دم از این باغ بری میرسد
یکشنبه 20 مرداد 1398 12:22
دیروز با همسرم آزمایشها رو بردیم متخصص داخلی ببینه و نظر بده خوشم اومد از دکتره تمام آزمایشها رو با دقت نگاه کرد از اون دکترهایی نبود که سرسری نگاه کنه و بفکر بیمار بعدی باشه تا مراجعه کننده ی بیشتری نصیبش بشه. دکتره سنش بالا بود یه آقای خوشگل و سفید و ملوس به همسرم گفتم دیدی چه خوشگل بود گفت خیلی تازه چشم ابی هم بود...
-
پاس دادن به دکترهای مختلف
چهارشنبه 16 مرداد 1398 11:26
تقریبا یک ماهه در هفته دو سه بار آزمایش خون میدم آخرین بار دیروز آزمایش دادم و بهم گفت کمی کم خون شدی گفتم از بس آزمایش دادم دکتر زنان گفت باید بری پیش دکتر گوارش و اونم تا سونوها و آزمایشات قبلی رو دید گفت اینارو قبول ندارم برو آزمایش و چکاپ کلی بده دیگه دیروز حس کردم دارم بیهوش میشم نشستم رو صندلی و به همسرم گفتم...
-
بارداری پرخطر
یکشنبه 13 مرداد 1398 23:26
قبلا گفته بودم سردرد دارم دکتر خودم و یه متخصص دیگه اول فکر کردن نوعی ویاره اما با آزمایش خون و ادرار ۲۴ ساعته فهمیدن کبدم چربه و سنگ صفرا دارم دکتر سونوگرافی گفت صفرا یا سنگ داره یا گوشت اضافه ست دکترمم گفت ما موظفیم خانمهای بارداری که چنین مشکلاتی دارن رو به بیمارستان امام قسمت درمانگاه زنان ارجاع بدیم و حتما هم به...
-
بی ملاحظگی
سهشنبه 25 تیر 1398 19:50
دیشب ساعت 02:19 نیمه شبگوشی همسرم زنگ خورد همه خواب بودن ( استراحت مطلقم خونه ی مامانم هستیم) من بیدار بودم همسرم بیدار شد جواب داد خواهرش بود صدای جیغ فقط میشنیدم بخدا فکر کردم کسی فوت شده وقتی دیدم همسرم خونسرده فهمیدم اتفاق مهمی نیست و حتما اعضای خانواده حرفشون شده همسرم گفت باشه الآن میام شبها درب خونه رو قفل...
-
سردرد های لعنتی
دوشنبه 24 تیر 1398 20:09
هر چند روز یکبار و گاهی هفته ای یکبار سردرد به سراغم میاد و تا دو سه روزی مهمونم میشه نه میتونم برم دکتر و نه مسکنی بخورم فقط دراز میکشم شکلات و شیرینی میخورم میگم شاد قندم پایینه اما بی فایده ست و در آخر فقط یه چیز خوبم میکنه آبلیمو و نمک میخورم بعد از یکی دو ساعت حداقل سردردم ضعیفتر میشه اما بعد برای چند ساعتی معده...
-
بارداری
شنبه 22 تیر 1398 13:50
تو نی نی سایت خونده بودم داروهای نازایی توی بی بی چک اثر داره و کلا ناامید شدم سه تا بی بی چک هر روز جلوم بود و دو خط پررنگ رو نشون میدادن تا هجدهم خرداد به شدت کمر درد گرفتم حس میکردم دارم فلج میشم نفسم میگرفت حالت تهوع از درد گرفتم رفتم مرکز شهر آزمایشگاه معتبری بود اونجا آزمایش دادم گفت حالا خودت میخواستی گفتم چی...
-
بارداری
شنبه 22 تیر 1398 13:38
دکتر بهم گفته بود تنبلی تخمدان داری و باید دارو استفاده کنی اسفند و فروردین دارو استفاده کردم و بهم گفت اردیبهشت اگه باردار نشدی که مطمعنم نمیشی اما توکل به خدا شاید شدی اگه خواستی با همسرت صحبت کن و بیا تا برای آی یو آی اقدام کنی اینو که گفت ترسیدم آزمایشهای زیادی داده بودم همسرم مشکلی نداشت مشکل از من بود یادمه اون...
-
پیجهای اینستا
جمعه 21 تیر 1398 14:23
از بیکاری توی نت و اینستا میچرخم بدم میاد از آب خوردنشونم عکس و فیلم میذارن محاله خانمی خانه داری بلد نباشه اگه خونه اش کثیف یا بهم ریخته ست یا وقت نداره یا بیماره یا دیگه این شلختگی تو ذاتشه حالا یه کسانی فقط بخاطر جمع کردن فالور و کسب درآمد میان مثلا روش تمیز کردن سرویس بهداشتی رو توضیح میدن یا روش گردگیری و این جور...