خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

دوشنبه به تاریخ نهم شهریور گوشهای دخترکم رو سوراخ کردم اول رفتیم مطب دکتر اما قیمتش بالا بود گفت صد و پنجاه هزار تومان و در آخر   رفتم سالن آرایشگاهی که همیشه میرم و اونجا با هفتاد هزار تومان انجام دادم 

دخترک صبورم فقط کمی گریه کرد تا باندش کردم آروم شد اما تا دخترکم گریه کرد پسر مهربونم که همراهم اومد از روی صندلی بلند شد با ناراحتی  گفت مامان چکارش کرد و قلبش تند تند میزد بویش کردم گفتم هیچی مادر فقط گوشهای آجی سوراخ کردیم تا بعد بتونه گوشواره استفاده کنه .


در آرزوی چیزای کوچکی که قبلاً داشتم

دیروز روز خوبی برام بود البته اگه سردرد و بی خوابی رو ندید بگیرم با پدر و مادر و دو تا جوجه ام رفتیم شهرستان و بعد هم روستای پدری .

بعد از هشت ماه رفتم بهشت آباد و از نزدیک برای برادرم فاتحه خوندم تو دلم بهش گفتم این گل دختر و گل پسر بچه هام هستن کاش بودی و از نزدیک می‌دیدی ..حیف که نیست حیف...


تو دلم آرزوی یه چیزایی دارم که قبلاً داشتمشون مدتیه دیگه ندارم و خسته شدم از جنگیدن برای دوباره بدست اوردنشون‌.


همسرم دیروز چون روز فرد بود باشگاه بود و نزدیک ده شب میومد خونه تا رسید خونه دوش گرفت شام خورد ما هم رسیدیم .

هر روز که میگذره میگم خداروشکر که به بچه ی دوم فکر کردم و تصمیمم رو عملی کردم پسرکم نسبت به قبل خیلی بهتر شده و دیگه کمتر خواهرش رو اذیت می‌کنه وقتی دخترم خوابه با پسرم بازی میکنیم عاشق فوتباله با هم شوت میکنیم بعد میگه موتور بیارم بعد با اسباب بازی های دیگه بازی میکنیم و وقتی به ساعت نگاه میکنم متوجه میشم یک ساعت گذشته و مشغول بازی بودیم به کارهای دیگه ترسیدم تا میام اتاق خوابها جمع و جور میکنم جارو برقی بکشم میبینم پسرک شیطون و شیرینم پذیرایی رو بهم ریخته و ماشینها رو ردیف کرده و همین پروسه دو سه روزی ادامه داره تا موفق بشم خونه رو مرتب کنم آشپزخونه رو تمیز و مرتب و منظم کنم خسته میشم اما خدا را شاکرم برای وجود فرزندانم.


دخترم این روزها وقتی می‌خنده خنده هایش صدا دار شدن وقتی سرحاله اقو اقو میگه وقتی یکی از ما رو میبینه پشت سر هم پاهاش تکون میده و می‌خنده .


نسبت به سه ماهگی پسرم ارومتره .اما مثل پسرکم هر چقدر شیر میخوره بالا میاره و اذیت میشه ...گاهی به آینده فکر میکنم به همسرم میگم برای ازدواجش به خواستگار رو نمیدم که پررو بشه