خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

ترسِ از دست دادن

بشدت میترسم ...میترسم اطرافیانم رو از دست بدم از اسفند ماه اینطور شدم . وقتی بچه هام رو بغل میکنم میبوسم وقتی ازشون عکس میگیرم میترسم از دستشون بدم اینکه بلایی سر عزیزانم بیاد میترسم اینکه دوست و آشنایی رو از دست بدم و بدونم دیگه نمیبینمشون میترسم


میترسم بچه هام رو گم‌کنم فوبیای گم‌شدن بچه هام رو دارم میترسم گم بشن و دیگه پیداشون نکنم اون بچه ترکمن هم فوبیای منو شدیدتر کرده

دیشب چند بار بیدار شدم و خوابیدم و هر بار خواب دیدم پسرم رو گم‌کردم چقدر تو خواب خودمو زدم و جیغ میکشیدم گریه میکردم میگفتم حالا چکار کنم بچه ست گشنه و تشنه میشه از خواب می‌پریدم گیج بودم دوباره میخوابیدم و باز تو خوابم پسرم گم‌میشد 

خیلی امروز اصرار کرد برم خونه مامانجون پیش پسرخاله اما قبول نکردم میخوام امروز کلا جلوی چشمم باشه


دخترم دلبری میکنه لباس چین چینی و لختی میاره میگه بپوش تنم بعد میرقصه میچرخه و من کیف میکنم و لذت میبرم 



نظرات 3 + ارسال نظر
سینا خان شنبه 29 اردیبهشت 1403 ساعت 18:57 https://spread-of-silence.blogsky.com

چشمانِ خیس ات را میبوسم
نازنین دلواپسِ آینده نباش
این "شب ها" میگذرد
و میرسد روزی که در
آغوش هم از سَرِ شوق
گریه سر میدهیم...

فروردینی شنبه 29 اردیبهشت 1403 ساعت 17:02

خدا بچه هاتون رو حفظ کنه. می فهمم!! صدقه بذارید و بچه هاتون رو بسپرید به خدا، بلکه دلتون آروم بگیره. خدا ارحم الراحمینِ

همینکار کردم .مرسی از پیامتون

ماهش شنبه 29 اردیبهشت 1403 ساعت 17:00 http://badeyedel.blogsky.com

واقعا متاسفم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد