خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

خوشبختی از آن من میشود

از زندگیم مینویسم...از شادی ها و غم هام ....

پاییز دلبر

هوای پاییزی اینجا هنوز کمی گرمه شب و ظهر کولر روشن میکنیم اما خیلی بهتر از قبل شده ساعت شش که میشه گل پسر رو آماده میکنم با دوچرخه که البته سه چرخه ست می‌بریم تو کوچه و پیاده روی میکنم تا ساعت هشت یا نه بیرون می‌مونیم تا همسر از سرکار بیاد و تو این سه ساعت هر ماشینی رد میشه گل پسر میگه بابا اومد و کلی انتظار می‌کشه تا بابا بیاد و ده دقیقه هم باید حتما با ماشین دور دور بریم تا پسرک ما افتخار بده و راضی بشه بیاد خونه تا شام و میوه بخوره زود می‌خوابه.


از دیروز یاد گرفته میگه بابا زنگ زد یا میگه بابا نیومد و من کلی قربونش صدقه اش میرم وقتی مشغول کاری هستم گوشیم زنگ میخوره میاد میگه مامی ( از شبکه جم کیدز یاد گرفته میگه مامی  ) بابا زنگ زد و گوشیم رو بهم میده.


کلمه ی دایی رو به زبون شیرین خودش میگه ...دوست دارم ثانیه به ثانیه این روزها و لحظات پسرم رو ثبت و ضبط کنم دوست دارم همیشه یادم بمونه چقدر شیرین صحبت می‌کنه 

دیگه کمتر با وات و اینستا کار میکنم بیشتر وقتم رو با پسرم بازی میکنم کارهای خونه انجام میدم بعد هم دوتایی می‌خوابیم . همسر هم شب بیاد باز با هم بازی میکنن و صدای خنده های پسرم تو ی خونه میپیچه



خستگی ؛واکسن سینوفارم

حس خستگی بیش از حد دارم از شلوغی و سر و صدا متنفرم بدم میاد جایی برم و از طرفی از خونه نشستن خسته ام از کار همسرم خسته ام اینکه صبح که خوابم می‌ره و شب که خسته ام میاد اینکه بخاطر کارش و کرونا جایی نمیریم 


پنج شنبه شب واکسن سینوفارم زدیم این پست رو امروز که دو شنبه ست منتشر میکنم 

من و همسر در حال تماشای سریال افرا از شبکه یک بودیم پسرکم کنارمون نشسته بود هر چیزی رو چند بار میپرسید این چیه گوش رو‌سه بار پرسید و الان یاد گرفته گوش خودش رو میگیره و میگه گوش بعد می‌خنده میگه پا پا پا ...من هر کلمه رو چند بار میگم تا تکرار کنه اونم چندبار میگه 

یک هفته ست سردرد دارم و خیلی کم خوب میشه دوباره با سردرد بیدار میشم با پسرکوچولوم صبحانه میخوریم و اسباب بازی هارو جمع میکنم میبرم تو اتاق خودش تا بازی کنه بعد هم میریم‌سراغ غذا پختن 


هنوز روی زمین تشک میندازم می‌خوابیم پسرم عادت کرده باید موقع خواب دستم زیر سرش باشه و بهم بچسبه تا بخوابه خب طبیعیه اما باید یه راهی براش پیدا کنم تا بتونم اتاقش رو جدا کنم .


مراحل پوشک گرفتن

این روزها بخاطر وضعیت کرونا و صد البته گرمای اینجا طبق معمول خونه نشین هستم ( البته هوا خنک هم باشه باز بخاطر شغل همسر جان خونه نشینم فقط جمعه ها خونه ست بقیه روزها صبح می‌ره شب میاد ) و برای خودم یه کار جدید تراشیدم پسرجانم از پوشک بدش میاد هر بار من با کلی بدو بدو و عزیزم جونم و گاهی داد و گل پسر هم با جیغ و گریه و فرار باید این پروسه پوشک کردن رو طی کنیم و بخاطر همین گاهی پوشک رو نمی‌ذاره خوب ببندم یا جدیدا یاد گرفته دستش رو می‌بره زیر شلوارش و چسب پوشک رو باز می‌کنه این طوری میشه که پوشک یه طرفی میایسته و لباس رو کثیف می‌کنه منم در طول روز تا اونجایی که بتونم از شورت آموزشی استفاده میکنم و اوایل پنج دقیقه یکبار بعد  ده دقیقه و دیشب یه ربع یکبار شده میبرمش تو حیاط میگم جیش کن اونم غش غش می‌خنده میگه جیش و بعد از هربار موفقیت چون من بهش میگم آفرین پسر گلم اونم برا خودش می‌خنده و دست میزنه اینم بگم شیلنگ آب هم بی تاثیر نیست چون باااااید با شیلنگ بازی کنه هنوز برای دفع مدفوع موفق نشدم و نمیدونم چه راهکاری باید انجام بدم ساعت‌هایی که احتمال میدم زود پوشک میکنم 


براش توالت فرنگی بچگانه یا بعبارتی همون قصری رو خریدم اما میترسم هنوز تشخیص نده و روی هر صندلی یا مبل بشینه و خراب کاری کنه ...وقتهایی که پوشک نمیکنم کیف می‌کنه دارم یادش میدم جیش داره بهم بگه خدا کنه زود یاد بگیره چون وقتی پوشک میشه با یکبار ادرار و اگه دفع هم داشته باشه زود کل بدنش تا پشتش میسوزه خیلی هم پماد و روغن میزنمش اما باز فایده ندارد.


خداروشکر خونه باغی که پدرم در حال ساخت بوده رو به اتمامه فقط سیمان کف پذیرایی و سفیدکاری مونده و اگه خدا بخواد فکر کنم هفته ی بعد باید برای شست و شو بریم چند ماهه مشغول ساخت هستیم و من فقط یکبار رفتم روستا هم بخاطر کرونا جایی نمیریم و هم وقتی میبینم داداشم نیست این روزها رو ببینه وقتی میرم تو باغ حس میکنم کسی داره جگرمو تو مشتش له میکنه .

کچل کردن پسرکم

پسر کوچولو رو دیروز ظهر بعد از ناهار کچل کردیم دیگه اخراش بی حوصله شد نق میزد سرش رو تکون میداد بردمش تو حیاط است رو پر از آب کردم نشست آب بازی کردن اما آب خیلی سرد بود زود اومد بیرون همسرجان با قیچی بعضی جاها رو که نذاشت کوتاه کرد حمامش کردم و بعد از دو ساعت خوابید ( کلا پسرم رو وقتی حمام میکنم نمیخوابه یا دیرتر می‌خوابه )

خلاصه که این سر گرد کوچولو رو دلم میخواد درسته قورت بدم خیلی تغییر کرده عکسش تو پیجم گذاشتم دوستام یکی یکی میان وات یا دایرکت میپرسن کیه 


همسر قول داده اگررررر وضعیت کشور بهتر شد و از قرمزی خارج شدیم یه سفر یک هفته ای بریم مهاباد و منم مدام تو ذهنم تصور میکنم اونجا هستم 

پسرکم امروز صبحانه کره محلی رو شکر زدم با نون میخورد میگفت گاگا ( نان گاتا دوست داره اینم فکر کنم همون مزه رو میداد راحتتر از تیلیت شیر خورد ) به گردو میگه گو گو گو  ... به گوجه میگه گو گو ...نمیدونم چرا درست نمیگه مامان بابا یعنی میگه اما هر وقت خودش دلش بخواد میگه 


نمیدونم به چه روشی یادش بدم اعضای بدنش چی به چیه دست مو پا رو یادش دادم اما وقتی ازش میپرسم دیگه نمیگه 

جمعه با همسر رفتیم بیرون و هوا خیلی گرم بود پسرکم بدون دمپایی برای خودش توی خاک می‌چرخید و منم چون از خاک بدم میاد مرتب دست و پاهاشو میشستم اولش بدون دمپایی نمی‌رفت انگشتهاش روی خاک بود منتظر بود همسرم یا برادرم بغلش کنن حواسم نبود بهش گفتم مامان پاهات خاکی میشن بدون دمپایی نرو و همین باعث شد زیر چشمی نگاهم کنه و بره و بخنده بقول مادر و همسرم بچه به خاک هم نیاز داره دیگه بیخیال شدم فقط مرتب دست هاشو میشستم و لباسش عوض میکردم 


شب که اومدیم خیلی خسته بودم دو ساعتی با پسرکم فوتبال بازی کردم بعد هم ماشین آورد با هم سرگرم شدیم آخر شب تیلیت شیر دادمش خورد و آروم خوابید