الان درسته دیگه چهارشنبه ست اما خب هنوز صبح نشده پس من همون سه شنبه حسابش میکنم و انروز پسرم هشت روزه شده.
هفته ی قبل ششم عصر با همسر رفتیم بیمارستان و کارهای بستری رو انجام دادیم و تا برگشتیم خونه ساعت ده شب بود و منم دو کاسه سوپ خوردم و تا ساعت دوازده شب فقط آب میخوردم واقعا تحمل تشنگی رو نداشتم ساعت دوازده شب که شد دیگه تحریمات شروع شده بود چیزی نباید میخوردم دقیقا همون ساعت هوس همه چی کردم خوابیدم اما ساعت یک و نیم از گرسنگی و تشنگی بیدار شدم دفتر خاطرات بارداریم رو برداشتم رفتم تو اتاق گل پسری براش خاطره نوشتم بعد خونه رو گردگیری کردم ظرفهای اضافی رو برداشتم و حدول حل کردم تا ساعت چهار شد رفتم دوش گرفتم بعد بطرف بیمارستان حرکت کردیم .
گل پسری خوابید تا بیدار نشد حداقل یه کم بخوابم چون بی نهایت کمبود خواب دارم بقیه خاطره ام رو فردا مینویسم
راستی من رمزتو ندارم
فرستادم
قدم نو رسیده مبارک عزیزم... ادرستو گم کرده بودم دوباره پیدات کردم
فدات...خوش اومدی گلی
سلام
مبارک باشه قدم گل پسرتون... خدا حفظش کنه.. اسمش رو چی گذاشتید؟
سلام گلم ممنونم...امیررضا
قدمش مبارک باشه عزیزممم.انشالله زیر سایه تو و پدرش به سلامت بزرگ بشه![](//www.blogsky.com/images/smileys/117.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/117.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/117.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/117.png)
هم رمز قبلیت رو بده بهم و هم بیا آن شو عکسای جدیدش رو بفرست واسمون
فدات عزیزم رمزم سال عروسیمه
سلام تبریک میگم![](//www.blogsky.com/images/smileys/117.png)
قدمش مبارک پسرمون
سلام دریا جان ممنونم گلم