پسر کوچولوم روز به روز شیرینتر و شیطونتر میشه از صبح زود که بیدار میشه تا غروب شاید روی هم رفته یک ساعت بخوابه و مدام در حال چهار دست و پا رفتنه و چند روزیه دستش رو به وسیله ها یا من و باباش میگیره و با تلاش بلند میشه و اون لحظه ای که موفق میشه میخنده عاشق اینه زیر بغلش رو بگیرم راه بره با پا توپش رو شوت کنه من کمردرد گرفتم چون خب باید خم باشم تا بتونم راهش ببرم با سطل پنیر کیلویی و نمد که توی بارداریم برای رخت چرکش سبد درست کردم یکی هم برای خونه ی پدرم درست کرده بودم چون کمتر اونجا میرم اوردمش و اسباب بازیهایی که براش میارم تو اون میذارم و بعد از بازی جمع میکنم گوشه اتاق قرار میدم و جوجه مون به سرعت چهاردست و پا میره و سطل رو خم میکنه و باز همه رو وسط پذیرایی پخش میکنه چه وقتهایی که با زحمت خوابوندمش و پام روی توپش رفت و صدای سوتش در اومد و زووود چشمامش باز میکنه میخنده دست میزنه
یک هفته ست کشو رو کشف کرده دسته های کشو رو میگیره باز و بسته میکنه چون فریزر جدید رو تو آشپزخونه کنار یخچال فریزم گذاشتم جا نبود سبد سیب پیاز رو بردم اتاق خواب کنار درب حیاط خلوت گذاشتم و اینقدر پسرم کشوهای سیب و پیاز رو باز بسته کرد که چوب پشتشون جدا شده
همسر گفت بریم گل و گلدون بگیریم خونه خالیه و کار من هزار برابر شد چون تا میذارمش زمین میره سراغ گلدونها و برگهاشون میکنه و تا صداش میکنم میخنده و تند تند چهار دست و پا میره عقب بقول خودش فرار میکنه .
پسرم بیشتر اوقات مدام در حال متر کردن خونه ست اما شب که شد خیلی بخواد بیدار بمونه تا ساعت نه هست و بعدش که خوابید هر یک ساعت و گاهی دو ساعت برای شیر بیدار میشه و منم که خسته ام پنج یا ده دقیقه که شیر خورد بهش میگم پسرم مامان هم خوابش میاد خسته ست اگه سیر شدی دیگه بسه تا مامان هم کنارت بخوابه و پسر حرف گوش کنه منم زود خودش رو جدا میکنه.
خواهرم که تو بیمارستان شاغله کرونا گرفت علایمش دست و پا درد ؛بدن کوفته ؛ آفت دهان و سردرد یک روزه بود سردردی که بگیره و ول کنه ؛ متاسفانه روز قبل از ازمایشش پسرم بغلش بود البته من سه چهار روز قبلتر مدام میگفتم دست و پاهام درد میکنه مچ پای راستم بیش از حد درد داره و تا انگشتهامم میرسه همسر هم سه چهار روز سردرد و یک روزم لرز داشت بعد خوب شد تا یک هفته تو خونه مدام ماسک میزدم اما خفه شده بودم پسرمم موقع شیرخوردن ماسک رو میکشید دیگه ماسک نزدم همچنان پا درد دارم خواهرمم از یکشنبه هفته ی قبل تا الان تو اتاقش قرنطینه ست منم این مدت اصلا خونه ی پدر نرفتم مادرشوهرم میخواست سه چهار روز بیاد خونمون گفت دوستهای پسرش از شمال اومدن وقتی دید ماسک زدم و پسرش تماس گرفت که دوستهام رفتن بیا از ترس رفته و دیگه نیومده و منم میخوام حداقل تا آخر هفته ی بعد بگم علایم رو دارم با بهداشت تماس گرفتم پرسیدم آیا تست کرونا انجام میدن گفتن خیر بعد بهم گفتن پسرت چکاپ نه ماهگی داره و حتما تشریف بیارید منم گفتم هفتم آبان ماه میارم.
وبلاگ نمکی رو میخونم و یاد سه ماه قبل خودم میافتم و میگم چه زود گذشت هر روز وبلاگ گردی دارم اما اصلا وقت نمیکنم کامنت بذارم